صفحه 50 از 78 نخستنخست ... 40484950515260 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از 491 به 500 از 776

موضوع: شعر و متن زیبا ... عاشقانه ها ...

  1. #491
    نیمه حرفه ای
    تاریخ عضویت
    Oct 2015
    نوشته ها
    8,714
    تشکر
    2,348
    تشکر شده : 13,998
    فرقِ من و تو فقط چند ساله !
    من همين الآن مي خواهمَت
    امّا تو
    بخاطرِ بادِ سَرَت
    ترديدِ بيجاي قلبت
    وقت كُشيِ هميشگي ات
    بايد آدمهاي از ما بهترانت اوّل له ات كنند
    تا چند سالِ بعد قدرِ همين منِ ساده را بداني
    فراموشكارِ محبوبم!
    نمي خواهي همين امشب فكري كني؟
    شايد راهِ چند ساله را يك شبه رفتي ...!


  2. 3 کاربر مقابل از mohammadho3in عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند .


  3. #492
    نیمه حرفه ای
    تاریخ عضویت
    Oct 2015
    نوشته ها
    8,714
    تشکر
    2,348
    تشکر شده : 13,998
    + آى پام
    - حواست كجاست تو ؟
    + چرا داد ميزنى خب ؟
    - پات داره خون مياد
    + ديوونه چرا تيشرتتو در ميارى ؟
    - كه بپيچم دور زخم پات
    + نميخواد
    - ساكت باش ، بزار بپيچم
    + آى ...
    - گفتم دمپاييتو در نيار
    + خب با دمپايى برم توى دريا ؟!
    - وقتى اينجا ايرانه آره
    + چه ميدونستم لب دريا ...
    - آره تن ماهى ميخورن
    + تيشرتت خراب شد ديوونه
    - به درك ، بيا بغلم بريم سمت ماشين
    + ميتونم راه بيام
    - ميفهمى چى ميگم ؟
    + خب ميتونم خودم بيام
    - نبايد فشار بيارى به پات
    + باشه ، اذيت ميشى آخه
    - بيا ببينم ...
    + آروم برو خب !
    - بايد بريم بيمارستان
    + بخدا چيزيم نيستا !
    - خونريزى بند نمياد ، چيزيت نيست ؟
    + خيلى لوسم ميكنى تو !
    - بشين آروم ، آها ، آفرين ...
    + بايد پانسمان بشه پام
    - بله ! بد ميگى چيزيم نيست !
    + حالا چرا انقدر عصبانى هستى ؟
    - هزار بار گفتم حواست به خودت باشه
    + بله ... ببخشيد ...
    - نبايد زخم بشى ، نبايد ...
    + نبايد هيچ بلايى سرم بياد ، ميدونم
    - عصبانى ميكنى منو ...
    + والا از قصد زخمى نشدم !
    - تو درد بكشى ، من له ميشم
    + عاشقى خب !
    - پس بد تا نكن با اين عاشق ...
    + چشم ... هه هه ... !
    - چرا ميخندى ؟
    + آخه لخت نشستى پشت فرمون !
    - اصلا حواسم نيست ، بيخيال
    + زشته مردم دارن ميبينن خب
    - چشم مردم همه جا هست
    + خب اون بدن ورزشكارى رو ...
    - همه ميخوان ؟!
    + گوه ... غلط كردن !
    - اوهو ! دختره غيرتى ...
    + بزن كنار
    - چرا ؟!
    + از صندوق تيشرت بردارى
    - صبر كن برسيم بيمارستان
    + گفتم بزن كنار ...
    - يك كلام ؟
    + يك كلام ...
    - بفرماييد ، زدم بغل
    + سرمم شكست تو لخت نميشى !
    - سرت بشكنه ، كمرم ميشكنه
    + دلم بشكنه چى ؟
    - دلت ؟ چرا ؟
    + دخترا زل زدن بهت خب !
    - از اون نظر ... ؟
    + از همون نظر ! پياده نميشى ؟
    - چرا ؟!
    + گيجى ؟! تيشرت بپوشى !
    - حق دارم گيج بشم خدايى !
    + چرا اونوقت ؟!
    - از ديدن حسادت تو ...
    + چشه مگه ؟
    - عشقه ... عشق ... پياده شدم ...
    + سرما ميخورى آخر ...
    - ميخواى پياده نشم ؟!
    + كرم نريز ! روانى شدممممم !
    - رفتم رفتم ...
    راوى :
    كنار دريا آشغال نريزيم ...
    به كسى كه يار كنارش است ،
    زل هاى مزخرف نزنيم ...
    اگر كسى عاشق ماست ،
    مراقب سلامتى خود باشيم ...
    پايان.


  4. 3 کاربر مقابل از mohammadho3in عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند .


  5. #493
    نیمه حرفه ای
    تاریخ عضویت
    Oct 2015
    نوشته ها
    8,714
    تشکر
    2,348
    تشکر شده : 13,998
    "خزان چشیده"بلاشک ، بهار را بلد است
    رفیق ! مرغ ِ قفس ، انتظار را بلد است

    زمان ، به باد فراموشی ام گرفته ولی
    دلی که آینه باشد ، غبار را بلد است

    جواب زخم تبر را به خنده خواهم داد
    که سرو قامت من اقتدار را بلد است

    گریختم همه شب از هجوم غم اما
    مشام ِ شیر گرسنه ، شکار را بلد است

    نمک به زخم دلم هرکه ریخت، حرفی نیست
    که اشک، شُستن ِ این شوره زار را بلد است

    سکوت کردنم از عمق بردباری بود
    وگرنه سینه ی تنگم هوار را بلد است...


  6. 3 کاربر مقابل از mohammadho3in عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند .


  7. #494
    نیمه حرفه ای
    تاریخ عضویت
    Oct 2015
    نوشته ها
    8,714
    تشکر
    2,348
    تشکر شده : 13,998
    جوانی کُنیــد؛
    جلوی آینه با خودتان حرف بزنید،
    بلند بخندید و بِچَـرخید!!
    خودتـان را بغل کنید!

    به دَرَک که چه فکری راجع به تو‌ میکنند!
    فکرِ آنها تو را خوشبخت نمیکند؛
    به درک که رفت...
    او فقط راه را برای خوشبختی شما باز‌ کرده این را دیر یا زود میفهمید...
    یک لحظه تصور کنید پیر و تنها و بیمارید،
    (که حتما این لحظه را خواهید داشت)

    آن لحظه تنها آرزویتان یک روز از همین روزهای جوانی شماست که بیهوده برایَش غُصه میخورید و بی هدف شب را صبح و صبحتان را شب میکنید.

    این لحظه ها هیچ‌ جوره بر نمیگردند،
    خودت به خودت خوشبختی را هدیه کن، خودت هیچوقت خودت را تَـرک نمیکند...


  8. 3 کاربر مقابل از mohammadho3in عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند .


  9. #495
    نیمه حرفه ای
    تاریخ عضویت
    Oct 2015
    نوشته ها
    8,714
    تشکر
    2,348
    تشکر شده : 13,998
    ما نسل ساده لوح ترین کارآگاهانیم
    برای خرید نکردن از دست فروش گوشه خیابان هزار و یک دلیل می آوریم و به چشم یک معتاد و خلافکار با او برخورد می کنیم اما برای نوشیدن یک فنجان قهوه داغ در کافه ای لوکس هیچ محدودیت قیمتی قائل نیستیم و مانند یک انسان متمدن کلاهِ تقدیمی از صندوق دار کافه را با اشتیاق به سر می گذاریم
    انگار نسل ما را از رَحِم های بی رَحْمی زاییده اند
    حتی حاضر نیستیم برای کودک گلفروش زیر باران مانده کمی شیشه اتوموبیل را پایین دهیم تا حرارت داخل اتوموبیل مرهمی باشد بر دستانِ از سرما ترک خورده اش
    بحران مهربانی بیشتر از بحران اقتصادی نسل ما را تحدید می کند
    دیوار هایی بلند از جنس مهربانی بین خودمان با نیازمندان کشیده ایم
    ما هر آنچه را برای خود نمی پسندیم برای دیگران می پسندیم
    ما از نسل کافران بت پرستیم
    اما دیگر لات و هُبل و عُزی بت های ما نیستند
    ما فقط یک بت داریم که آن را چرک کف دست خطاب می کنیم و برای آن که در پیشگاهش مقرب تر باشیم حتی از ریختن خون یکدیگر نیز ابایی نداریم
    با رنج و زحمت بسیار پول به دست می آوریم تا با آن زندگی کنیم اما وقتی برای گذران زندگی آن را خرج می کنیم چنان ناراحت می شویم که انگار پاره ای از تنمان را از دست داده ایم
    ما بت هایمان را مخلصانه می پرستیم
    ما نسل آتیه سازانیم
    قید تمام لذت ها را می زنیم و پس انداز می کنیم تا در آینده ای که هیچ گاه نمی آید به خوشی بپردازیم؛ خوشی که شاید با پول خریدنی نیست
    ما نسل حسرت خور و دلواپسیم
    حالمان را گرفته اند تا حسرت گذشته را بخوریم و دلواپس آینده باشیم
    در نسل ما سوخت ها سهمیه بندی شده اما سوختن ها نامحدود است
    زندگیمان بازیچه دست سیاست مدارانی است که تنها سیاستشان، سیاست تولید و جایگزینی "ژن خوب" است
    ما از بازی های سیاسی بیزاریم حتی قوانین بازی را هم نمی دانیم اما به دلیل کمبود یار مجبوریم در این بازی از پیش باخته به ایفای نقش بپردازیم
    ما نسل کودکان کار و جوانان بی کاریم
    ما نسل رنگ باختن ریال در برابر دلاریم
    قیمت ها با ما بزرگ می شوند و قد می کشند
    ما نسلی مایوس از آینده ایم
    چون #ما_نسل_مزخرفی_هستیم


  10. 3 کاربر مقابل از mohammadho3in عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند .


  11. #496
    فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2014
    نوشته ها
    7,533
    تشکر
    817
    تشکر شده : 5,747




  12. 2 کاربر مقابل از Hosein333 عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند .


  13. #497
    نیمه حرفه ای
    تاریخ عضویت
    Oct 2015
    نوشته ها
    8,714
    تشکر
    2,348
    تشکر شده : 13,998
    ‏دوست داشتن
    تعریف پیچیده‌ای نداره لباسایی که خودت خریدی رو‌ میندازی رو باکس پایین تخت
    اما لباسایی که‌اون‌ برات خریده رو چهار صبح هم باشه میزنی تو چوب‌لباسی
    اگر این تعریف دوست داشتن نیست
    تعریفش چی می‌تونه باشه!


  14. 3 کاربر مقابل از mohammadho3in عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند .


  15. #498
    نیمه حرفه ای
    تاریخ عضویت
    Oct 2015
    نوشته ها
    8,714
    تشکر
    2,348
    تشکر شده : 13,998
    خوبى چت همین است
    هر وقت بخواهى چیزى میگویى و هر وقت نمی‌خواهى نمی‌گویى و بدون خداحافظى گم مى‌شوى
    می‌توانى با بغض بخندى و هیچکس نفهمد دارى گریه میکنى
    مى‌توانى جواب حرفى را که دوست ندارى ندهى
    دست هایت را زیر چانه بزنى و خیره شوى به مانیتور و بگویى سرم شلوغ است
    میتوانى پشت کامپیوتر بنشینى و خاموش شوى و در یک لحظه اسمت لاى اسم آدمها گم شود و هیچ کس نگرانت نشود...
    هیچ کس نگرانت نشود...


  16. 3 کاربر مقابل از mohammadho3in عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند .


  17. #499
    نیمه حرفه ای
    تاریخ عضویت
    Oct 2015
    نوشته ها
    8,714
    تشکر
    2,348
    تشکر شده : 13,998
    جوری نگاهم میکنی که انگار
    فقط نگاهم کرده باشی...
    حرف میزنی که حرفی زده باشی...
    کو موج نگاهت که من غرقش میشوم؟
    نکنه خشک شده آن رعد حرفهایت که خشکم میکرد از شنیدن
    چراغ صدای شب نشینی هامون چقدر تاریک شده!
    اولاش هی خودمو گول میزدم که اگر اینجوری شد یا اینکارو کرد حتما دلیلش این بوده بعد فهمیدم که نه اونی که همش خودشو گول میزنه منم...
    هی بهونه میساختم برای خودم برای دلم...
    زورکی نمیشه انتخاب کرد، انتخاب شد
    تو خوبِ خوبِ مطلق هم باشی اونکه نخواد تورو نمیبینه چون چشمش محدود به دیدن خوبیه توست
    من با نگاه تو فهمیدم رک بودن هم سخت نیست
    بی ریا بگم پذیرفته شدن زورکی نیست


  18. 3 کاربر مقابل از mohammadho3in عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند .


  19. #500
    نیمه حرفه ای
    تاریخ عضویت
    Oct 2015
    نوشته ها
    8,714
    تشکر
    2,348
    تشکر شده : 13,998
    گاهی به تنها چیزی که احتیاج داریم یک حضورِ عمیق است.
    حضور شخصی با قلبی وسیع که با فروتنی همراه با لبخندی از سر مهر به چشم‌های خسته‌مان نگاه کند و بگوید: خوب آمده‌ای
    خسته نباشی
    و چه کسی بیشتر از خود ما میتواند شاهد تمام خستگی‌ها و تلاش‌ها باشد؟
    شاید امشب
    شب نگاه کردن به چشم‌هایمان است.
    شاید امشب
    شب یادآوری باشد...


  20. 3 کاربر مقابل از mohammadho3in عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند .


صفحه 50 از 78 نخستنخست ... 40484950515260 ... آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 9 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 9 مهمان ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •