صفحه 63 از 78 نخستنخست ... 1353616263646573 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از 621 به 630 از 776

موضوع: شعر و متن زیبا ... عاشقانه ها ...

  1. #621
    نیمه حرفه ای
    تاریخ عضویت
    Oct 2015
    نوشته ها
    8,714
    تشکر
    2,348
    تشکر شده : 13,998
    اگه از من بپرسی میگم یکی از سخت ترین لحظه های این زندگی اینه که بفهمی و مجبور باشی خودتو به نفهمیدن بزنی،فهمیدنِ بعضی چیزا ازت یه آدمِ دلتنگ میسازه که نمیدونه چجوری روز و شب شو به اخر برسونه و دلش تنگ نیاد از این زندگی.همه ی نفهمیدنا بد نیست،سخت تر و بدتر از اون دیدن و به روی خود نیاوردنه،دونستن و وانمود کردن به ندونستنه...


  2. 4 کاربر مقابل از mohammadho3in عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند .


  3. #622
    نیمه حرفه ای
    تاریخ عضویت
    Oct 2015
    نوشته ها
    8,714
    تشکر
    2,348
    تشکر شده : 13,998
    آدم دلش هوس می کند یک روزهایی را در هوایِ بی خیالیِ مطلق سِیر کند .
    هیچ موضوعی نداشته باشد ، برایِ فکر کردن .
    از همان اولش ، شال و کلاه کند ، یک سمتِ خیابان را بگیرد و فقط برود
    آن قدر که از تمامِ دنیا و غصه هایِ تحمیلی اش دور شود
    یک روزهایی ، آدم دلش فقط یک خیابانِ طولانی می خواهد
    یک موسیقیِ سنتی و اصیلِ ایرانی
    و یکی ، دو فنجان ، فراموشی ...


  4. 4 کاربر مقابل از mohammadho3in عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند .


  5. #623
    نیمه حرفه ای
    تاریخ عضویت
    Oct 2015
    نوشته ها
    8,714
    تشکر
    2,348
    تشکر شده : 13,998
    همه مان بدونِ استثنا داریم پیر می شویم و به سمتِ پایانِ خودمان می رویم .
    حواسمان اما نیست ! دل می شکنیم ، قضاوت می کنیم ، عذابِ جانِ هم می شویم و خودمان و دیگران را برایِ بیهوده ترین مسائل و چیزها می رنجانیم
    مایی که قرار نیست بمانیم ،
    مایی که به جرمِ میوه ی ممنوعه ای که نباید می خوردیم ، تبعیدمان کردند ،
    از جایی که ندیده ایم ،
    به جایی که نخواهیم ماند ،
    و در زمانی که نمی دانیم !
    کاش کمی بیشتر حواسمان به هم باشد
    ما اینجا به غیر از خودمان ،
    و خدایِ نادیده ی خودمان ؛
    هیچکس را نداریم ...


  6. 4 کاربر مقابل از mohammadho3in عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند .


  7. #624
    نیمه حرفه ای
    تاریخ عضویت
    Oct 2015
    نوشته ها
    8,714
    تشکر
    2,348
    تشکر شده : 13,998
    دوست داشتن قانونِ خاصی نمیخواهد !
    آنچنان پیچیده نیست
    که نتوانی برایِ دلت توضیح بدهی ...
    همان که یک نفر می آید
    که دلت را مالامالِ دوست داشتن میکند ...
    حرفهایش با همه فرق میکند
    و محبت هایش روحت را گرم میکند ...
    و چشم هایش
    آشناترین واقعه یِ زندگی ات میشود ...
    همان که میتوانی با او سالها حرف بزنی
    و کلمه و جمله ها و داستان ها تمام نشوند ...
    که دوست داشتنش
    دلت را زخمی نمیکند و روحت را دلگیر ...
    یعنی انتخابت
    قشنگ ترین تصمیمِ روزگارت است ...


  8. 4 کاربر مقابل از mohammadho3in عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند .


  9. #625
    نیمه حرفه ای
    تاریخ عضویت
    Oct 2015
    نوشته ها
    8,714
    تشکر
    2,348
    تشکر شده : 13,998
    بعضی چیزها را
    باید سروقت خودش داشته باشی ...
    وقتش که بگذرد ،
    دیگر بود و نبودش برایت فرقی نمیکند !
    چون به نبودنش عادت کرده ای
    و یاد گرفته ای چگونه بدون اینکه داشته باشی اش ، زندگی کنی ...
    بعضی چیزها ، مثل حس ها و تجربه ها ، دوره ی خاص خودش را دارد ‌‌...
    مثلأ یک دوره ای
    آدم دوست دارد عاشق باشد ...
    مثل خیلی های دیگر کادو بخرد ،
    ذوق کند ، برای کسی مهم باشد ...
    وقتی نیست ،
    زمانش که بگذرد ، دیگر فایده ای ندارد ...
    کم کم به تنها بودن میان جمعیت بزرگ دو نفره ها عادت میکنی و یاد میگیری تنهایی حال خودت را خوب کنی ...
    اینکه میگویند :
    عشق تاریخ مصرف ندارد
    و پیر و جوان نمی شناسد ، درست ...
    اما عاشق شدن در بیست سالگی با عاشق شدن در چهل سالگی قابل مقایسه است ؟
    آدم یک چیزهایی را
    سر وقت خودش باید داشته باشد ...
    وقتی سرزنده و شاد است ،
    وقتی جوان است ...
    یک چیزهایی مثل عشق
    و حس و حال عاشقی ،
    وقتش که بگذرد ، رنگش خاکستری میشود !
    و شاید هرگز نتوانی تجربه اش کنی ،
    هرگز ...


  10. 4 کاربر مقابل از mohammadho3in عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند .


  11. #626
    نیمه حرفه ای
    تاریخ عضویت
    Oct 2015
    نوشته ها
    8,714
    تشکر
    2,348
    تشکر شده : 13,998
    آهسته باز از بغل پله ها گذشت
    در فکر آش و سبزی بیمار خویش بود
    اما گرفته دور و برش هاله ئی سیاه
    او مرده است و باز پرستار حال ماست
    در زندگی ما همه جا وول می خورد
    هر کنج خانه صحنه ئی از داستان اوست
    در ختم خویش هم بسر کار خویش بود
    بیچاره مادرم
    هر روز میگذشت از این زیر پله ها
    آهسته تا بهم نزند خواب ناز من
    امروز هم گذشت
    در باز و بسته شد
    با پشت خم از این بغل کوچه میرود
    چادر نماز فلفلی انداخته بسر
    کفش چروک خورده و جوراب وصله دار
    او فکر بچه هاست
    هرجا شده هویج هم امروز میخرد
    بیچاره پیرزن، همه برف است کوچه ها
    انصاف میدهم که پدر رادمرد بود
    با آنهمه درآمد سرشارش از حلال
    روزی که مرد، روزی یکسال خود نداشت
    اما قطارهای پر از زاد آخرت
    وز پی هنوز قافله های دعای خیر
    این مادر از چنان پدری یادگار بود
    تنها نه مادر من و درماندگان خیل
    او یک چراغ روشن ایل و قبیله بود
    خاموش شد دریغ
    او مرد و در کنار پدر زیر خاک رفت
    اقوامش آمدند پی سر سلامتی
    یک ختم هم گرفته شد و پر بدک نبود
    بسیار تسلیت که بما عرضه داشتند
    لطف شما زیاد
    اما ندای قلب بگوشم همیشه گفت:
    این حرفها برای تو مادر نمیشود.
    پس این که بود؟
    دیشب لحاف رد شده بر روی من کشید
    لیوان آب از بغل من کنار زد،
    در نصفه های شب.
    یک خواب سهمناک و پریدم بحال تب
    نزدیکهای صبح
    او زیر پای من اینجا نشسته بود
    آهسته با خدا،‌
    راز و نیاز داشت
    نه، او نمرده است.
    او پنجسال کرد پرستاری مریض
    در اشک و خون نشست و پسر را نجات داد
    اما پسر چه کرد برای تو؟ هیچ، هیچ
    تنها مریضخانه، بامید دیگران
    یکروز هم خبر: که بیا او تمام کرد.
    در راه قم بهرچه گذشتم عبوس بود
    پیچید کوه و فحش بمن داد و دور شد
    صحرا همه خطوط کج و کوله و سیاه
    طوماز سرنوشت و خبرهای سهمگین
    دریاچه هم بحال من از دور می گریست
    تنها طواف دور ضریح و یکی نماز
    یک اشک هم بسوره یاسین چکید
    مادر بخاک رفت.
    باز آمدم بخانه چه حالی! نگفتنی
    دیدم نشسته مثل همیشه کنار حوض
    پیراهن پلید مرا باز شسته بود
    انگار خنده کرد ولی دلشکسته بود:
    بردی مرا بخاک کردی و آمدی؟
    تنها نمی گذارمت ای بینوا پسر
    می خواستم بخنده درآیم ز اشتباه
    اما خیال بود
    ای وای مادرم

    (شهریار)


  12. 4 کاربر مقابل از mohammadho3in عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند .


  13. #627
    نیمه حرفه ای
    تاریخ عضویت
    Apr 2015
    نوشته ها
    8,921
    تشکر
    33,445
    تشکر شده : 13,100
    ﻫﻤﻪ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﻨﺪ ﭘﻮﻟﺪﺍﺭ ﺷﻮﻧﺪ،
    ﻭﻟﯽ ﻫﻤﻪ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﻨﺪ "ﺑﺨﺸﻨﺪﻩ "ﺷﻮﻧﺪ؛
    ﭘﻮﻟﺪﺍﺭﯼ ﯾﮏ ﻣﻬﺎﺭﺗﻪ ﻭ ﺑﺨﺸﻨﺪﮔﯽ ﯾﮏ ﻓﻀﯿﻠﺖ!

    ﻫﻤﻪ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﻨﺪ ﺩﺭﺱ ﺑﺨﻮﺍﻧﻨﺪ،
    ﺍﻣﺎ ﻫﻤﻪ " ﻓﻬﻤﯿﺪﻩ " ﻧﻤﯽ ﺷﻮﻧﺪ؛ ﺑﺎﺳﻮﺍﺩﯼ ﯾﮏ ﻣﻬﺎﺭﺗﻪ ﺍﻣﺎ ﻓﻬﻤﯿﺪﮔﯽ ﯾﮏ ﻓﻀﯿﻠﺖ!

    ﻫﻤﻪ ﯾﺎﺩ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﻧﺪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻨﻨﺪ،
    ﺍﻣﺎ ﻫﻤﻪ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﻨﺪ ﺯﯾﺒﺎ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻨﻨﺪ؛
    ﺯﻧﺪﮔﯽ ﯾﮏ ﻋﺎﺩﺗﻪ ﺍﻣﺎ ﺯﯾﺒﺎ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﺮﺩﻥ يك ﻓﻀﯿﻠﺖ.
    چه بگویم نگفته هم پیداست/غم این دل مگر یکی و دو تاست...

  14. 4 کاربر مقابل از sadegh1 عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند .


  15. #628
    نیمه فعال
    تاریخ عضویت
    Jan 2017
    نوشته ها
    1,840
    تشکر
    6,978
    تشکر شده : 9,608
    پر از شعرم ولی بی تو، زبان واژه لالست و…
    نمی دانی که بعد از تو، دل من در چه حال است و…

    تو هم یک آدم ساده، تو هم یک مرد معمولی
    چه شد من عاشقت گشتم؟! برایم یک سوال است و…

    نه مثل لیلی و شیرین، نه مثل ویسم و عذرا…
    که مرد من! به تو عشقم، به قرآن بی مثال است و…

    شب من با خیال تو، پر از آرامش و رویا
    به دور از این هیاهوها، به دور از قیل و قال است و…

    تو تقدیر منی عشقم، تویی سهم من از دنیا
    نشسته نقش عشق تو، به دل… در هر چه فال است و…

    نباشی گفتن از فردا، نباشی شادی و خنده
    و بودم در نبود تو، بکن باور محالست و…

    خلاصه بی تو من هیچم، پر از اشکم، پر از گریه
    پراز شعرم، ولی بی تو، زبان واژه لال است و …

  16. 2 کاربر مقابل از Hosseiin عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند .


  17. #629
    نیمه فعال
    تاریخ عضویت
    Jan 2017
    نوشته ها
    1,840
    تشکر
    6,978
    تشکر شده : 9,608
    نازنینم عاشقت هستم ولی آیا تو هم …؟
    من که خیلی سخت دل بستم ولی آیا تو هم …؟

    عاشقت هستم خجالت می کشم از گفتنش
    من حیا کردم دهان بستم ولی آیا تو هم …؟

    لحظه ای افتاد چشمانت به چشمانم ولی ..
    از نگاهت همچنان مستم ولی آیا تو هم …؟

    سعی کردم تا نظر بازی کنم رویم نشد
    حیف،من رویم نشد ، جَستم ولی آیا تو هم …؟

    از زمین تا آسمان، از آسمان تا کهکشان …
    زیرو رو کردم تو را جُستم ولی آیا تو هم …؟

    کاش میشد قسمتم باشی تو ای حوّای من
    من که رفتم ، آدمی پستم ولی آیا تو هم …؟

    عاشقی از جنس مجنونم بیا لیلای من
    من که مجنونی ازین دستم ولی آیا تو هم ..؟

    نیستی پیشم ولی لیلای من این را بدان
    نازنینم عاشقت هستم ولی آیا تو هم …

  18. 4 کاربر مقابل از Hosseiin عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند .


  19. #630
    نیمه فعال
    تاریخ عضویت
    Jan 2017
    نوشته ها
    1,840
    تشکر
    6,978
    تشکر شده : 9,608
    گفتی مرا که چونی در روی ما نظر کن
    گفتی خوشی تو بی ما زین طعنه‌ ها گذر کن

    گفتی مرا به خنده خوش باد روزگارت
    کس بی‌تو خوش نباشد، رو قصه دگر کن

    گفتی ملول گشتم از عشق چند گویی
    آن کس که نیست عاشق گو قصه مختصر کن

    در آتشم، در آبم، چون محرمی‌ نیابم
    کنجی روم که یا رب، این تیغ را سپر کن

    گستاخمان تو کردی، گفتی تو روز اول
    حاجت بخواه از ما وز درد ما خبر کن

    گفتی شدم پریشان، از مفلسی یاران
    بگشا دو لب جهان را پردر و پرگهر کن

    گفتی کمر به خدمت، بربند تو به حرمت
    بگشا دو دست رحمت بر گرد من کمر کن

  20. 2 کاربر مقابل از Hosseiin عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند .


صفحه 63 از 78 نخستنخست ... 1353616263646573 ... آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 9 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 9 مهمان ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •