[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
"تنها صداست که می ماند"
۸ دی، سالروزِ تولدِ فروغ فرخزاد
یادَش گرامی
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
"تنها صداست که می ماند"
۸ دی، سالروزِ تولدِ فروغ فرخزاد
یادَش گرامی
.
.
.
.
به مناسبت ۸۴ اُمین زادروز فروغ فرخزاد
"فروغالزمان فرخزاد" معروف به "فروغ فرخزاد"، ظهر روز شنبه، ۱۵دیماه ۱۳۱۳ هجری خورشیدی در تهران، خیابان عینالدّوله (خیابان ایران فعلی)،کوچهٔ
مهدیه، از پدری تفرشی و مادری کاشانیتبار به دنیا آمد.
"پوران فرخزاد" خواهر بزرگتر "فروغ" چندی پیش اعلام کرد "فروغ" روز هشتم دی ماه متولد شده و از اهل تحقیق خواست تا این اشتباه را تصحیح کنند.
"فروغ" فرزند چهارم "توران وزیریتبار" و سرهنگ "محمد فرخزاد" است. از دیگر اعضای خانواده او میتوان برادر کوچکترش، "فریدون فرخزاد" و خواهر
بزرگترش، "پوران فرخزاد" را نام برد. "فروغ" با مجموعههای «اسیر»، «دیوار» و «عصیان» در قالب چهارپاره کار خود را آغاز کرد.
"فروغ" در سالهای ۱۳۳۰ در ۱۶ سالگی با "پرویز شاپور" طنزپرداز ایرانی که پسرخالهٔ مادر وی بود، ازدواج کرد. این ازدواج در سال ۱۳۳۴ به جدایی انجامید.
حاصل این ازدواج، یک پسر به نام "کامیار" (۲۹ خراد ۱۳۳۱–۲۵ تیر ۱۳۹۷) بود.
"فروغ" پیش از ازدواج با "شاپور"، با وی نامهنگاریهای عاشقانهای داشت. این نامهها به همراه نامههای "فروغ" در زمان ازدواج این دو و همچنین نامههای
وی به "شاپور" پس از جدایی از وی، بعدها توسط "کامیار شاپور" و "عمران صلاحی" در کتابی به نام «اولین تپشهای عاشقانهٔ قلبم» منتشر گردید.
پس از جدایی از "شاپور"، "فروغ فرخزاد"، برای گریز از هیاهوی روزمرگی، زندگی بسته و یکنواخت روابط شخصی و محفلی، به سفر رفت. او در این سیر و
سفر، کوشید تا با فرهنگ اروپا آشنا شود. با آنکه زندگی روزانهاش به سختی میگذشت، به تئاتر و اُپرا و موزه میرفت. وی در این دوره زبان ایتالیایی،
فرانسه و آلمانی را آموخت.
سفرهای فروغ به اروپا و آشناییاش با فرهنگ هنری و ادبی اروپایی، ذهن او را باز کرد و زمینهای برای دگرگونی فکری در او فراهم کرد.
آشنایی با "ابراهیم گلستان" نویسنده و فیلمساز سرشناس ایرانی و همکاری با او، موجب تغییر دیدگاههای اجتماعی و در نتیجه تحول فکری و ادبی در
فروغ شد. نامهٔ منتشر شدهٔ فروغ برای "ابراهیم گلستان" نشانگر وجود رابطه عاشقانه بین این دو است.
در سال ۱۳۳۷ سینما توجه "فروغ" را جلب میکند؛ و در این مسیر با "ابراهیم گلستان" آشنا میشود و این آشنایی مسیر زندگی "فروغ" را تغییر میدهد.
این دو چهار سال بعد یعنی در سال ۱۳۴۱ فیلم «خانه سیاه» است را در آسایشگاه جذامیان باباباغی تبریز میسازند.
"فروغ" در سال ۱۳۴۲ در نمایشنامه شش شخصیت در جستجوی نویسنده اثر "لوئیجی پیراندلو" به کارگردانی "پری صابری" بازی چشمگیری از خود نشان
میدهد. در زمستان همان سال خبر میرسد که فیلم خانه سیاه است برنده جایزه نخست جشنواره "اوبر هاوزن" شده و باز در همان سال مجموعه
تولدی دیگر را با تیراژ بالای سه هزار نسخه توسط انتشارات مروارید منتشر کرد.
"فروغ" در سال ۱۳۴۳ به آلمان، ایتالیا و فرانسه سفر میکند. سال بعد در دومین جشنواره سینمای مؤلف در "پزارو" شرکت میکند که تهیهکنندگان
سوئدی ساختن چند فیلم را به او پیشنهاد میدهند و ناشران اروپایی مشتاق نشر آثارش میشوند. پس از این دوره، وی مجموعۀ «تولدی دیگر» را
منتشر کرد. اشعار وی در این کتاب تحسین گستردهای را برانگیخت؛ پس از آن مجموعه «ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد» را منتشر نمود.
"ابراهیم گلستان" در مصاحبهای با "سعید کمالی دهقان" از روزنامه گاردین در بهمن سال ۱۳۹۵ - پنجاه سال پس از درگذشت فروغ - گفت که رابطه او با
"فروغ" دو طرفه بودهاست. او دربارهٔ اینکه آیا "فروغ" تبدیل شده بود به یک عضو خانواده، گفت: «خانواده چیست؟ اصلاً خانواده معنی ندارد. [تبدیل شده بود
به] یک عضو شخصیت من.»
در میان سالهای ۱۳۴۲–۴۳ "فروغ" یکبار دست به خودکشی زد که یک جعبه قرص گاردنال را خورد ولی خدمتکارش در هنگام غروب متوجه شد و او را به
بیمارستان البرز برد.
"فروغ فرخزاد"، در ساعت ۴:۳۰ بعد از ظهر دوشنبه ۲۴ بهمن، ۱۳۴۵ هنگام رانندگی خودروی جیپ "ابراهیم گلستان"، در جاده دروس - قلهک، برای تصادف
نکردن با اتومبیل مهدکودک، از جاده منحرف شد و جان باخت.
روز چهارشنبه ۲۶ بهمن جسد او را در امامزاده اسماعیل قلهک شستند و با حضور خانواده، دوستان و علاقهمندانش در گورستان ظهیرالدوله به خاک
سپردند. "صادق چوبک"، "ابوالقاسم انجوی شیرازی"، "جلال آلاحمد"، "مهدی اخوانثالث"، "احمد شاملو"، "هوشنگ ابتهاج"، "سیاوش کسرایی"، "بهرام
بیضایی"، "نجف دریابندری"، "احمدرضا احمدی" و بسیاری دیگر از هنرمندان و نویسندگان در این مراسم حاضر بودند.
یاد و نامش گرامی
.
.
.
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
دهمِ دی ماه، خجسته زادروزِ ناصر چشم آذر
یادَش را گرامی می داریم
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
یازدهم دی ماه، زادروز ایرج (حسین خواجه امیری)
با آرزوی تندرستی و بهروزی برای استاد
.
.
.
.
به مناسبتِ ۸۶ سالگی ایرج
"حسین خواجهامیری" در ۱۱ دی ۱۳۱۱ در شهر خالدآباد نطنز از توابع استان اصفهان در خانوادهای هنرمند به دنیا آمد. پدربزرگش (حاج ملا میرزا) از
خوانندگان به نام زمان ناصرالدین شاه بود. پدرش (نعمت اله) که از صدایی خوش و رسا برخوردار بود و ردیف میدانست، مدتها او را تحت تعلیم خویش
قرار داد. حسین در همان زمان در مراسم تعزیهخوانی شرکت میکرد و نزد تعزیهخوانانی که ردیف و دستگاه میدانستند به یادگیری آواز پرداخت.
وی پس از پایان تحصیلات ابتدایی به تهران رفت. شبی در یک مهمانی با "حمید وفادار" برادر "مجید وفادار" آهنگساز بزرگ آشنا شد، وفادار که در آن
مهمانی آواز تأثیرگذار ایرج را شنیده بود او را به استاد "ابوالحسن صبا" معرفی کرد. ایرج در سال ۱۳۲۶ به مکتب ابوالحسن صبا راه یافت و دو سال پیاپی در
حضور او دانستههای خویش را تکمیل کرد و به وسیلهٔ وی به ابراهیم خان منصوری که مسئولیت سرپرستی رادیو ایران را بر عهده داشت معرفی شد و
چون مورد تأیید صبا بود از او آزمونی گرفته نشد. از این تاریخ به بعد همکاری ایرج با ارکستر ابراهیم خان منصوری شروع شد و برنامههای متعددی را اجرا
کرد. وی پس از مدتی در سال ۱۳۲۹ در دانشکده افسری ارتش پذیرفته شد در آنجا نیز شبهای جمعه که آزادی داشته از ساعت ۷:۳۰ تا ۸ در برنامهٔ
ارتش شرکت و با ارکستر محمد بهارلو به اجرای برنامه میپرداخت. سال بعد (۱۳۳۰) اکبر گلپایگانی وجمشید مشایخی که هر دو از نام آوران و بزرگان هنر
ایران در زمینه موسیقی و سینما هستند نیز در دانشکده افسری پذیرفته میشوند و از همان تاریخ دوستی ایرج و گلپاشکل گرفته و تا الان ادامه دارد.
البته ایرج که نام اصلی او حسین است در آن زمان به خاطر محدودیتهای ارتش نمیتوانست از اسم اصلی خود در اجرای برنامههای هنری موسیقی
استفاده کند به همین دلیل نام مستعار (ایرج) را که در اصل نام برادرش بود برای خود برگزید و در این سالها یعنی از ۱۳۲۷ تا ۱۳۳۶ با ارکسترهای مختلف
از جمله ارکسترهای استادان ابراهیم خان منصوری، عبدالله جهانپناه؛ محمد بهارلو؛ نصرالله زرین پنجه؛ مهدی خالدی؛ جواد لشگری و بزرگ لشگری و… به
اجرای برنامه پرداخت. موفقیتهای ایرج ادامه داشت تا اینکه بالاخره در سال۱۳۳۶ به دعوت داوود پیرنیا بنیانگذار برنامه گلها به این برنامه وزین راه یافت و
در اولین همکاری خود با این برنامه برگ سبز ۴۳ را در مایهٔ شور-ابوعطا و با همکاریعلی تجویدی و فرهنگ شریف و امیر ناصر افتتاح خواند. از همان زمان
همکاریش با برنامه گلها ادامه یافت.
ایرج علاوه بر اجرای برنامههای مختلف رادیویی به اجرای ترانه و آواز برای فیلمهای فارسی همت گماشت و بازیگران زیادی از جمله محمدعلی فردین،
منوچهر وثوق، رضا بیک ایمانوردی و… به لبخوانی ترانههای وی میپرداختند. اولین فیلمی که ایرج در آن ترانه خواند، فیلم روزنهٔ امید به کارگردانی سردار
ساگر هندی و ترانهها از ساختههای جواد لشگری است.
ایرج در سال ۱۳۹۲ دو آهنگ جدید را با آهنگسازی عباس تجویدی، یار دیرینه اش خواند که هنوز منتشر نشدهاست.
او در طول سالها فعالیت در زمینهٔ موسیقی با هنرمندانی چون گوگوش، حمیرا و عهدیه و مهستی و هایده و پوران و شهین شبیری و رؤیا و الهه و … نیز
همکاریهایی داشتهاست.
و جدیدترین همکاری او با سالار عقیلی و نتیجه آن موزیک ویدیو آوا ایران میباشد.
.
.
.
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
چهاردهم دی ماه؛ ۷۴ اُمین زادروزِ بانو سیما بینا
.
.
.
.
به مناسبتِ میلادِ سیما بینا در ۱۴ دی ماه.
"سیما بینا" روز ۱۴ دی ۱۳۲۳ (برابر با ۴ ژانویه ۱۹۴۵) در جنوب استان خراسان به دنیا آمد.
پدرش احمد بینا شاعر و آهنگساز و مادرش پوراندخت ایران نژاد بانوی فرهیخته ای از اهالی کرمان بود.
سیما در کنار پدرش احمد بینا که استاد موسیقی سنتی و شاعر و آهنگساز ترانههای اولیه او بود، رشد کرد.
از سن ۹ سالگی خوانندگی را در رادیو ایران آغاز کرد. ردیف موسیقی ایرانی و تکنیکهای آوازی را نزد استادانی چون موسیخان معروفی و نصرالله
زرینپنجه فراگرفت.
سیما بینا پس از فارغالتحصیل شدن از دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران در رشتهٔ نقاشی در سال ۱۳۴۹ تحصیل موسیقی ایرانی و ردیف را نزد
عبدالله دوامی ادامه داد. او پس از سال ۱۳۵۷ در کنار تدریس موسیقی و آواز به پژوهش و گردآوری ترانههای محلی ایرانی و بازنویسی آهنگهای مردمی
و روستایی، بهویژه موسیقیهای محلی زادگاهش خراسان، پرداختهاست.
او با سفر به دورافتادهترین نواحی در سرتاسر این ناحیه توانستهاست مجموعهای از ترانهها و آهنگهای کمیاب و تقریباً فراموششده را جمعآوری کند. از
سال ۱۳۷۲ سیما بینا برای ارائهٔ گنجینهٔ یافتههایش در موسیقی محلی ایرانی به جشنوارههای موسیقی در کشورهای گوناگون دعوت شدهاست.
سیما بینا پس از پایان تحصیل با عزیزالله میتویی ازدواج کرد و ۲ فرزند پسر و دختر به دنیا آورد، اما زندگی مشترکشان به زودی پایان یافت. پسرش آرش
میتویی نیز به گیتار (در سبک راک) علاقهمند شد. سیما بینا سالها بعد با حسن زارع ازدواج کرد و گاهی در کلن به سر میبرد و به تهیه آوازهای محلی
مشغول است.
او نخستین زنی است که پس از انقلاب ۱۳۵۷ کلاس تعلیم آواز دایر کرد.
همچنین نخستین زنی بود که در تالار رودکی (وحدت) به اجرای کنسرت پرداخت. از سال ۱۹۹۳ میلادی تا به امروز به جشنوارههای جهانی دعوت شده و
موسیقی محلی ایران را به گوش علاقهمندان رساندهاست.
کتاب «لالاییهای ایران» حاصل سی سال پژوهش در سفرهای سیما بینا به شهرها وروستاهای مختلف و ملاقات با مادران پیر و جوان ایرانی است.
ویرایش توسط johnny : 01-05-2019 در ساعت 05:46 PM
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
به یادِ حشمت سنجری رهبرِ روزهایِ طلاییِ ارکسترِ سمفونیکِ تهران
چهاردهمِ دی ماه، مُصادف است با سالروزِ درگذشتِ او.
ویرایش توسط johnny : 01-05-2019 در ساعت 05:59 PM
.
.
.
.
به یاد "حشمت سنجری" رهبر روزهای طلایی ارکسترِ سمفونیک تهران
"حشمت سنجری" یکی از تاثیرگدارترین هنرمندان عرصه موسیقی کلاسیک کشور بود که در طول فعالیت هنری خود ارکستر سمفونیک تهران را به بالاترین
سطح اجرایی خود رساند.
"سنجری" یکم فروردین سال ۱۲۹۶ در تهران و در خانواده ای موسیقیدان متولد شد. "حسین" پدر "حشمت" نوازنده چیره دست تار بود و مادر او نیز به
موسیقی سنتی ایران آشنایی داشت که همین امر فراگیری موسیقی در سنین خردسالی را برای حشمت به همراه آورد.
در نهایت این هنرمند نامی با راهنمایی پدر خود پس از گذراندن دوره ابتدایی، وارد هنرستان موسیقی شد و تحصیلات در این رشته را به صورت آکادمیک
پیگیری کرد. وی در ابتدا به نواختن ویلن ایرانی روی آورد و از محضر اساتیدی همچون "روح الله خالقی" و "ابوالحسن صبا" بهره جست.
پس از مدتی به نواختن ویلن به سبک کلاسیک جهانی روی آورد و نزد "سرژ خوتسیف" نوازنده و استاد ویلن برجسته آن زمان رفت و طرز نواختن ویلن به
شیوه غربی را از وی آموخت.
"سنجری" با اجرای پایان نامه موفق خود با ارکستر سمفونیک تهران، به عنوان نوازنده ویلن از هنرستان عالی موسیقی فارق التحصیل شد. همین اجرای
سطح بالا دلیلی شد تا "پرویز محمود" رهبر وقت ارکستر سمفونیک تهران برای نوازندگی ویلن وی را بپذیرد.
ممارست و تلاش، موجب پیشرفت "حشمت" در زمینه موسیقی و در نهایت یادگیری رهبری ارکستر شد، در این زمان سفرهای تحقیقاتی را به کشور
آمریکا برای یادگیری علوم رهبری ارکستر آغاز کرد، رهبری ارکسترهای بوستون و شیکاگو، تجربیات گران بهایی را در زمنیه رهبری برای او به ارمغان آورد.
وی برای تکمیل داشته های موسیقی خود به اروپا سفر کرد و در چند مرکز آکادمیک، رهبری ارکستر را به گونه عملی فرا گرفت که از مهمترین آنها می
توان به دیپلم رهبری ارکستر سمفونیک و اپرا و دیپلم آهنگسازی از آکادمی موسیقی وین اشاره کرد.
پس از گذراندن این دوره های آموزشی و کسب تجربه های ارزشمند، "حشمت" به تهران آمد و به عنوان رهبر دائم ارکستر سمفونیک تهران مشغول به کار
شد که تا اوایل دهه ۵۰ به طول انجامید.
در این زمان وی در بالا بردن سطح اجرایی این ارکستر تلاش بسیاری کرد، به طوری که ارکستر سمفونیک تهران به عنوان یکی از ارکسترهای سطح بالای
منطقه آسیا در جهان شناخته شد.
یکی دیگر از شاخصه های "حشمت سنجری"، در آهنگسازی نمایان شد. وی با استفاده از دستمایه های موسیقی ملی ایران، آثار قدرتمندی را برای
ارکستر سمفونیک تدوین کرد که از این میان می توان به سوئیت ایرانی اشاره کرد.
این سوئیت پنج قسمتی در عین حال که پایبند فرم های موسیقی کلاسیک بود، از ملودی ها و ریتم های موسیقی ایرانی بهره می برد که نهایت این اثر را
به یک قطعه پر مخاطب تبدیل کرد و نظر مثبت بیشتر کارشناسان وقت موسیقی کلاسیک را به همراه داشت.
نیایش یزدان، سرود دانشگاه، سرود قهرمانان آسیا، رنگارنگ و یک پوئم سمفونی از دیگر آثار ارزشمند این فعال موسیقی کلاسیک به شمار می رود که در
تمامی این قطعات، تمبر صوتی مخصوص به خود این آهنگساز به گوش می رسد.
وی در سال ۱۳۵۲ از سمت رهبری ارکستر سمفونیک تهران کناره گیری، و به عنوان مشاور وزیر فرهنگ آن زمان در امور موسیقی فعالیت خود را آغاز کرد.
پس از پیروزی انقلاب سنجری دوباره رهبری ارکستر را به عهده گرفت و ۱۰ سال در این سمت به کارش ادامه داد. گرچه ارکستر در طول این سال ها
فعالیت و برنامه های چندانی را به اجرا در نیاورد اما سنجری در حفظ و تداوم کار آن کوشید با وجودی که بسیاری از نوازندگان ارکستر پش ار انقلاب
مهاجرت کرده بودند ارکستر را حفظ کرد و برنامه هایی با نوازندگان باقیمانده و چند نوازنده جایگزین ادامه داد.
او تقریبا حدود ۱۲ سال رهبری ارکستر را در دست داشت و سرانجام در پاییز ۱۳۶۸ پس از اجرای کنسرتی به مناسبت چهلمین روز درگذشت مرتضی حنانه
با ارکستر سمفونیک تهران برای همیشه خداحافظی کرد.
یکی از آشناترین و معروف ترین آثار سنجری تابلوی ایرانی یا سوئیت ایرانی است که بارها توسط خود او و رهبران دیگر ارکستر اجرا شده است.
وی در این یک دهه نیز در ارکستر سمفونیک شاگردان موفقی را تربیت کرد و در نهایت در ۱۴ دی سال ۱۳۷۳ در سن ۷۷ سالگی درگذشت.
زنده یاد سنجری طی فعالیت خود نقش به سزایی در شکوفایی هنر علمی موسیقی در ایران ایفا کرد که شاید اگر تلاش بی دریغ وی نبود، ارکستر
سمفونیک تهران حیاتی کوتاه داشت و اکنون فضای موسیقی ایران از داشته غربی این هنر که قدمتی به اندازه چند قرن دارد، محروم می ماند.
یادش گرامی
.
.
.
ویرایش توسط johnny : 01-05-2019 در ساعت 05:55 PM
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
بیژن سمندر پس از ۱۰ سال تحمل درد و رنج ناشی از بیماری، امروز ۱۷ دی ماه در سن ۸۱ سالگی درگذشت.
او از سال ۱۳۸۷ به بیماری پارکینسون مبتلا شده بود.
"بیژن سمندر" سُراينده ترانه ی معروف «گل سنگم» با صدای هایده و ستار بود.
شعر معروف «شیرازو میگن نازه واسِی، آفتُو جِنگش» از سرودههای "بیژن سمندر" در وصف شیراز است.
یاد و نامَش گرامی
ویرایش توسط johnny : 01-09-2019 در ساعت 04:33 PM
در حال حاضر 6 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 6 مهمان ها)