تو کوچه ی ما هم عروسی شده ...![]()
تو کوچه ی ما هم عروسی شده ...![]()
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
![]()
مطرب می خواند و از جوانان حاضر در کوچه تقاضای به وسط آمدن می کند
جماعت آویزان و الاف هم از در ، دیوار ، پشت بام و پنجره به نظاره نشسته اند
عده ای پشتِ بک پژو پارس مشکی مشغول خوردن مشروب هستند (از آن نوع که در روستای مرزیجران ساخته و پلمب می شود و توسط ساقیانی با رنجِ سنی بین 15 تا 25 سال به فروش می رسند )
من اما در شبِ کوچه ، در اتاقِ خانه ی خالی و سردِ خویش ،
خسته تر از خسته ترین عابران همیشه در راه مانده
در انزوای پرده ها ؛
تنها و تکیده با هدفونی در گوش چاوشی و یزدانی پشتِ سر هم در سرم فریاد زنان مرا به مرگ سوق می دهند
باشد که از پس این شبِ تار و شلوغی که در آن پیچیدم ، صبحی اندر حالی و احوالِ نو سر نرسد ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
![]()
صبح بود ساعت ده ،
*پیک امیدواری ام پیغام داد :
وسیله خاستی هست ؟ بهنام ...
* پیک امیدواری تنها تا کلاس دوم ابتدایی در طلب علم و دانش بود ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
![]()
لول بر بین دو لب ،
زرورق در دستم ،
فندکی هم زیرش
شعله اش کم باشد ،
تاب آن بسیار است ...![]()
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
![]()
نور به قبر وارد کننده Ice به ایران بباره ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
![]()
الان وسط (تو این فکر بودم که با هر بهونه) ، ناگهان صدایی نکره فریاد زد (ای مشک فروش سر بازار)
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
![]()
در حال حاضر 7 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 7 مهمان ها)