از بندناف دخترتان
تا چارچوق همسرتان
بر گردنم طناب كنید
این چارپایه را بكشید
من ملحدم مرا بكشید
اینبار هم ثواب كنید
یكریز حرف می زنم و
یكریز فحش می شنوم
این نیز خود، معامله ای ست
این شخص، مرد حامله ای ست
در صورتی كه باكره اید
از بنده اجتناب كنید
در من ، نوشتن از وطنم
جز غربتی كشنده نداشت
"آزادی بیان" شدنم
اجری برای بنده نداشت
پس خونبهای رنج مرا
یارانگی حساب كنید
این عوعوی سگان شما
بوی بد دهان شما
دستان پرتوان شما
من خسته ام به جان شما!
این سقف نیمه ریخته را
روی سرم خراب كنید
اندیشه ی خرافی تان
فرمایش اضافی تان
جریان انحرافی تان
اصلن اصول كافی تان
كافیست از چهار جهت
این خلق را مجاب كنید
حوض حكیم باشی تان
كیفیت حواشی تان
علامه های ناشی تان
تا درس، عبرتی شود و
این خلق عمه دار شوند
هر مكتبی ست باب كنید
قانون بی اساسی تان
زندانی سیاسی تان
احساس خوش لباسی تان
با سیره ی حماسی تان
مردم! چنین كه می گذرد
پیوسته انقلاب كنید
مردم ! دروغگو چه كسی ست؟
هالو كه و هلو چه كسی ست؟
لكن مصممید كه باز
آن طور عشق و حال كنید
این طور اغتشاش كنید
آن طور اعتصاب كنید؟
همبند ابلهان عقلا
هم شأن فضله گان فضلا
همدست دزدها وكلا
هم وزن شمش های طلا
جز آبروب ما فقرا
جنسی نمانده آب كنید
گویند حبس، حكم كمی ست
حمام جای مغتنمی ست
هر پا شكستنی قدمی ست
باید دوید، عمر دمی ست
هنگام صرف واجبی است
زندانیان شتاب كنید
زن های بدحجاب بدند؟
زشت است، ناخنك نزنید
این آش فسق و فاجعه را
شور است هی نمك نزنید
فكری به حال مزه ی این
افكار بد حجاب كنید
سی سال رنج بخیه گری!
فرصت برای دوختن
این هشت پاره نیز گذشت
در انتخاب وصله هنوز
ما كج سلیقه ایم، شما
بی زحمت انتخاب كنید
دست خداست بر سرشان
ما نوكران سرورشان
دارند پای منبرشان
خر داغ می كنند، مباد
بوی كباب چون كه وزید
دعوا سر كباب كنید!!
نا خوانده ایم و خوانده شده
درمانده ایم و رانده شده
پژمرده چلانده شده
رسم برادریست كه ما
ناخواندگان سر زده را
از پشت در جواب كنید؟
حسین صفا