دو روز پیش رفته بودم تهران ، رفتم تو پارك
ديدم آتی با پای شکستش تنها روي يه نيمكت نشسته و غم انگيز داره به زمين نگاه مي كنه
يه گل از تو پارك كندم
بردم براش
گفت اين براي منه صابر؟
گفتم بله مادمازل بعد يه لبخندي زد
منم يه لبخندي زدم
بعدش رفتم پيش باغبون پارك گفتم اون دختره رو اونجا مي بيني
گفت اره
گفتم اين همونيه كه هر سري مياد تو پارك گل مي كنه
باغبونم با بيل به سمت آتی حمله ور شد بله پس چي
خيال كردي من اهل اين جلف بازي ام
من فقط مي خواستم ببينم آتی وقتی پاش شکسته و خیلی غمگينه با چه سرعتي میتونه فرار كنه!!
دیگه خودت میدونی یه سری جملات رو اشتباهی به کس دیگه ای نسبت میدن ...
ولی من از پیجای خوب و تا حدودی مطمئنی مطلب میزارم ، ولی باز ممکنه اشتباه کرده باشن ...
اصل هم خودِ موضوع هستش ...
مبناتو بخورم
برو سربازی بیا بدو دنبال کار ، در مورد مبنای زندگی با هم قشنگ صحبت میکنیم
میرم حاجی ترم آینده آخریه... سرباز معلمی هم مالیده شد...