دوم ابتدایی ک بودم یه معلم ورزش داشتیم خیلی منو دوس داشت یه روز تو حیاط داشتیم بازی می کردیم هر کدوم از بچه ها رفتن توپ بگیرن نداد بهشون خلاصه من رفتم گفتم میشه توپ بدین بازی کنیم ؟؟؟ اومد بغلم کرد بوسم کرد گفت چرا نمیشه ؟؟؟؟؟؟ ما به شما 2تا توپ می دیدیم عزیرم
بیا اینم توپ
فردا هم بیا بریم کارگاه اسکلت قورباقه بهت نشون بدم
کلی ذوق کردم گفتم باشههههه حتما میام
اومدم خونه به بابام قضیه رو گفتم
گفتم ک چقد دوسم داره و از این حرفا
بابام کلی عصبی شد
فردا باهام اومد مدرسه گرفت معلم ورزشمونو زد
پروندمم گرفت بردتتم یه مدرسه دیگه ثبت نامم کرد
تا چند ماه با بابام حرف نمی زدم
دیگه دوس نداشتم
بعد ها ک یکم بزرگ شدم فهمیدم کونمو مدیون بابامم
از همین جا دستشو می بوسم ک نذاشت من تو اون سن اسکلت قورباقه ببینم
اشک تو چشام جمع شد