مسعود صادقلو ، دنیا ، علیشمس - همنفس
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
دقت کردید سوسک بزرگ ها یه جوری راه میرن انگار مشغول عملیات مین یابی هستند؟ دقت کردید سوسک ریزها یه جوری راه میرن انگار دمپایی ابری خیس پاشونه؟
بچه که بودم یه آبمیوه گیری داشتیم که وقتی روشنش می کردیم رسما رم می کرد! علاوه بر صدا و ویبره می رفت یه دوری هم می زد تو آشپزخونه! بعد مامانم همه اش منو مامور می کرد اینو نگه دارم… تا خودش هویجا رو آب بگیره؛ دقیقا حس اون کارگرایی رو داشتم که آسفالت سوراخ می کنن!
مرد به پسرک گفت: کفاش هایم را خوب واکس بزن… پسرک گفت: چشم مثل زندگی خودم خوب سیاهشان می کنم. مرد سخت تحت تاثیر قرار گرفت و اشک در چشمانش حلقه زد، دست در کوله پشتی خود کرد و چوبی درآورد وسخت پسرک را زد، باور کن خودمم نفهمیدم چرا آخرش اینجوری شد!
در حال حاضر 108 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 108 مهمان ها)