من آن گوسفند مغرورم که میمیرم ز بی آبی /
ولی با خفت و خاری پی سایه نمیگردم :)):)
من آن گوسفند مغرورم که میمیرم ز بی آبی /
ولی با خفت و خاری پی سایه نمیگردم :)):)
یوانگی هایم تر از تر تر تری دارد!! دیوار، دیوار است با اینکه دری دارد این داستان را نصفه کاره ول کنم؟! کردم! هرچند می دانم که حتماً آخری دارد
تزریق ِ مُشتی گاو در رگ های آزادی خودکار سبزت دست های لاغری دارد
سر را به دیواری که اصلا نیست می کوبد این شعر معلوم است درد دیگری دارد
انگشت خونی را درآور تا حسابم کن دیوانگی ها را بچین و انتخابم کن
با غم شروعم کن که آخر می شوم با غم داغی تر از تزریقی و تزریق تر داغم!
از چی بترسم که تو از این جوهر خودکار آنقدر می ترسی که من به مرگ مشتاقم
هر کس غمی دارد که نصفی از شبش، نان است مشتی زدیم و جنس این دیوار، سیمان است
که هر کسی زنده ست توی قبر خوابیده که هر کسی زنده ست جایش کنج زندان است
از سرنوشت برگ های سبز می پرسی؟! امّید ِ چی داری رفیق من؟! زمستان است
از عشقبازی با کدامین زن چنین خیسم؟ باران نمی بارد عزیزم! تیرباران است!
سیگار روشن کن که مغزم تیر می خواهد کابوس های قابل ِ تغییر می خواهد
موهات را در من بپیچ و زیر و رویم کن دیوانه ام! دیوانگی زنجیر می خواهد!
ما آنچه باید داد را از ابتدا دادیم از هفت دولت پشت این دیوار آزادیم
هرچند گاوان قبیله خوب می نوشند حتی جدیداًتر کت و شلوار می پوشند!
هرچند در آخور همیشه بینشان بحث است هرچند می دانند که بسیار باهوشند!!
زیر مگس ها خواب های سبز می بینند [قصّاب ها اینجای قصّه، شیر می دوشند!]
رؤیایمان خوابیده و شب داخل تخت است هر کس که بیدار است می داند که بدبخت است
سر را به دیواری که اصلا نیست می کوبم فهمیدن ِ این دردهای لعنتی سخت است
فانوس در روزیم یا فریاد در آبیم بدجور بی تابیم چون بدجور بی تابیم
فرقی ندارد آخر قصّه در این کابوس با عشق می خوابند و ما با درد می خوابیم
شب های قرص و مشت و شعر و گریه و فریاد هر صبح، خواهی یا نخوا... همکار قصّابیم!
کابوس های لعنتی در تخت تک خوابه خوابم نخواهد برد، خواهد برد، خوا... تا... به...
از اعتراف ِ زندگی با سیلی ِ مخصوص! از اعتراف ِ عاشقی با شیشه نوشابه
شب های ِ شب های ِ... که شب های ِ شمردن تا... با قرص خوردن، قرص خوردن، قرص خوردن تا...
شب تا ابد شب بودم و ماهی نخواهد داشت بن بستم و به هیچ جا راهی نخواهد داشت
نوشابه ی مشکی به خون قرمزم می گفت: این داستان، پایان دلخواهی نخواهد داشت
با طعنه می گوییم: روز خوب نزدیک است! جایی که تاریک است در هر حال تاریک است
هر کس غمی دارد برای خود غمی دارد آقای دنیا! اخم های درهمی دارد
با مشت های له شده با مرگ می رقصم زندان ما دیوارهای محکمی دارد
من، اعتراف تازه ای در زیرسیگاری من، خون ِ روی کاغذ و خودکارها جاری
من، گاو سلاخی شده در آخرین میدان من، مردم ِ آماده ی جشن و عزاداری
پایان یک قصّه برای نسلی از تردید تزریق سم در هر رگ ِ خورشید ِ تکراری...
از : [فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
ﺩﯾﺮﻭﺯ ﯾﻪ ﮔﻮﺷﯽ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﺮﺩﻡ ﺭﻓﺘﻢ ﺗﻮ ﺩﻓﺘﺮ ﺗﻠﻔﻨﺶ ﺯﻧﮓ ﺑﺰﻧﻢ ﺑﻪ ﯾﮑﯽ ﺑﻪ ﺻﺎﺣﺒﺶ ﺑﮕﻪ ﺑﯿﺎﺩ ﮔﻮﺷﯽ ﺭﻭ ﺑﮕﯿﺮﻩ ﻟﯿﺴﺖ ﺩﻓﺘﺮ ﺗﻠﻔﻨﺶ: ﺟﻨ.ﺪﻩ 30 ﺗﻮﻣﻨﯽ. ﺟﻨ.ﺪﻩ 50 ﺗﻮﻣﻨﯽ. ﻣﺮﯾﻢ ﺳﺎ.ﮎ. ﺯﻫﺮﻩ ﻟ.ﺐ. ﺍﻟﻬﻪ .سی.نهﻗﺸﻨﮓ. ﺯﺭﯼ ﻻﭘ.ﺎﯾﯽ. ﺍﻣﯿﺮ ﻣﮑﺎﻥ. ﺟﻨ.ﺪﻩ ﺧﻮﻧﻪ ﺭﺳﺎﻟﺖ. ﺳﺎﻗ.ﻲ 1. ﺳﺎﻗ.ﻲ 2. ﺳﺎﻗ.ﻲ 3. ﺟﻨ.ﺪﻩ ﮔﺮﻭﭖ. ﺍﺻﻐﺮ ﺩﻣﻪ ﺩﺳﺖ. ﺣﻤﯿﺪﻩ ﺍﺯ ﭘﺸﺖ.- ﻫﯿﭽﯽ ﮔﻮﺷﯽ ﺭﻭ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻢ ﺗﻮ ﺟﻮﺏ ﮔﻔﺘﻢ ﺑﯿﺎﺩ ﺑﺨﻮﺍﺩ ﮔﻮﺷﯽ ﺭﻭ ﺑﮕﯿﺮﻩ ﻣﻨﻢ ﻣﯿﮑﻨﻪ![]()
کلاه قرمزی: پسرخاله جان این پیرزن همسایه رو دیدی چقدر بد اخلاقه؟! پسرخاله:بچه هاش نمیان بهش سر بزنن، کلاه قرمزی: آره دیگه،از بس بداخلاق بوده تنها شده، پسرخاله: شایدم از بس تنها بوده بد اخلاق شده
تو آمدی که بگویی: اگر... اگر می رفت...
تو آمدی و کسی داشت سمت در می رفت!
تو آمدی و چنان زل زدی به پوچی من
که داشت حوصله ی انتظار سر می رفت!!
تو آمدی و کسی گوشه ی غزل هی با ↓
ردیف و قافیه هایی عجیب ور می رفت
تو آمدی، کلماتی که مرد ساخته بود
شبیه صابون از دست شعر در می رفت
از اینکه آمده تا... بیشتر پشیمان بود
از اینکه آمده تا... هرچه بیشتر می رفت!
اشاره کرد خدا سمت پرتگاه... ولی ↓
به گوش من... و تو این حرف ها مگر می رفت!
■
تو آمدی که بگویی... به گریه افتادی!
و پشت پنجره انگار یک نفر می رفت
ﯾﻠﺪﺍیـے ﮐـہ ﮐﺴﯿﻮ ﻧﺪﺍﺷﺘہ ﺑﺎﺷـے ﺑﻮﺳـﺖ ﮐﻨـہ بگـہ: یلـدات ﻣﺒـارﮎ، ﯾﻠــدا نیـست کـہ ... ﻓﻘـﻂ ﻃـولانـــے ﺗﺮﯾـﻦ ﺷَـبِ تنهـــــاییتـہ بے تـو یلـدا برایم پُـر دَرد تـرین شَبِ دُنیـاست :( یہ دقیقـــــہ بیشتـر دلتنگ بـــــودنـم مبـارڪ...
بیداری ِ تا صبح، روی بالشی خسته
با گریه خوابیدن کنار ساک دربسته
خوابیدن از برخاستن در خانه ای دیگر
برخاستن با هق هق دیوانه ای دیگر
بی خاطره، بی واژه، بی هر مشترک بودن
بیگانه ای در حسرت بیگانه ای دیگر
پرواز از ویرانه ی یک خانه ی دلگیر
ساکن شدن با بغض در ویرانه ای دیگر
برخاستن... خیس از عرق... رقصنده در آتش
با چرخ یک پنکه به دُور هیچ چی هایش!
لرزیدن از کابوس ِ فردا تا تبی دیگر
برخاستن در کشوری دیگر، شبی دیگر...
رؤیای فرضی ساختن در خانه ای فرضی
بیدار ماندن بی تو روی بالشی قرضی
از برنمی گردم به شک/ افتادن از بالا
دلتنگی ِ بدجورتر! حتی همین حالا!!
چرخیدن از چرخیدن از من دُور هی من که...
با رقص کاغذها میان گردش پنکه
با رقص در آغوش مشتی مست و دیوانه
شب خانه رفتن در کنار چند بیگانه
با مغز خالی، جیب خالی، سینه ای خالی...
در حسرت یک لحظه از هرجور خوشحالی
خوابیدن و برخاستن در شهر بی خنده
انسان بی امروز، در رؤیای آینده
سیگار نصفه در میان باد پاییزی
و تو که داری مثل سابق اشک می ریزی...![]()
اولین کلمه ترکها بعد از بریدن هندوانه درشب یلدا ،،،،اغزوی سی.ک.ی.م ، قارپوز ساتان ،،،،،
در حال حاضر 141 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 141 مهمان ها)