صفحه 1761 از 3602 نخستنخست ... 76112611661171117511759176017611762176317711811186122612761 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از 17,601 به 17,610 از 36012

موضوع: ☺ تاپیک شادی ☺ : جملات کوتاه + ترول + پیامک و سرگرمی + آپدیت

  1. #17601
    نیمه فعال
    تاریخ عضویت
    Oct 2014
    نوشته ها
    147
    تشکر
    233
    تشکر شده : 1,158
    ﺗﻮ ﺗﺒﻠﻴﻎ ﺷﺎﻣﭙﻮ ﺻﺤﺖﺯﻧﻪ ﻣﻴﮕﻪ:ﺗﻮ ﺧﻮﻧﻤﻮﻥ ﺩﺧﺘﺮﻡ ﻣﻮﻫﺎﺵ ﭼﺮﺏ، ﭘﺴﺮﻡ ﻣﻌﻤﻮﻟﻲ، ﻭﺷﻮﻫﺮﻡ ﻣﻮﻫﺎﻱ ﺧﺸﻜﻲ ﺩﺍﺭﻩ...ﻣﻦ ﺟﺎﻱ ﺁﻗﺎهه ﺑﻮﺩﻡ ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﺭﻭ ﻣﻴﺒﺮﺩﻡ ﺗﺴﺖ dna

  2. 8 کاربر مقابل از H@med7 عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند .


  3. #17602
    نیمه فعال
    تاریخ عضویت
    Oct 2014
    نوشته ها
    147
    تشکر
    233
    تشکر شده : 1,158
    یارو میره دکتر میگه شبها خواب می بینم با خرها فوتبال بازی میکنم. دکتر میگه این قرصهارو بخور. یارو میگه میشه از فرداشب بخورم؟ دکتر می پرسه چرا؟ میگه آخه امشب فیناله.

  4. 8 کاربر مقابل از H@med7 عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند .


  5. #17603
    نیمه فعال
    تاریخ عضویت
    Oct 2014
    نوشته ها
    147
    تشکر
    233
    تشکر شده : 1,158
    کبوتر لبه ی تنگ ماهی نشست , گفت :سقف … قفست شکسته !! چرا فرار نمیکنی ؟؟ماهی با چشمهای قشنگش نگاهی به کبوترکرد و معصومانه گفت : “ری…دم تو مغزت

  6. 8 کاربر مقابل از H@med7 عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند .


  7. #17604
    نیمه فعال
    تاریخ عضویت
    Oct 2014
    نوشته ها
    147
    تشکر
    233
    تشکر شده : 1,158
    طرف توی دستشویی بوده که برق می ره. جیغ می زنه. زنش می گه: برق رفته، چرا جیغ می زنی؟ می گه: فکر کردم زیاد زور زدم کور شدم!

  8. 9 کاربر مقابل از H@med7 عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند .


  9. #17605
    نیمه فعال
    تاریخ عضویت
    Oct 2014
    نوشته ها
    147
    تشکر
    233
    تشکر شده : 1,158
    ﯾﻪ ﺑﺎﺯﺍﺭﯾﺎﺏ ﺟﺎﺭﻭ ﺑﺮﻗﯽ ﺍﻭﻣﺪ ﺩﺭ ﺧﻮﻧﻤﻮﻥ ﺭﻭ ﺯﺩ؛
    ﺗﺎ ﺩﺭ ﺭﻭ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩﻡ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺣﺮﻓﯽ ﺯﺩﻩ ﺑﺸﻪ…
    ﭘﺮﯾﺪ ﺗﻮ ﺧﻮﻧﻪ ﻭ ﯾﻪ ﮐﯿﺴﻪ ﮐﻮﺩ ﮔﺎﻭﯼ ﺭﻭ ﺭﻭﯼ ﻓﺮشامون ﺧﺎﻟﯽ ﮐﺮﺩ!
    بعد برگشت ﮔﻔﺖ: ﺍﮔﻪ ﻣﻦ ﻗﺎﺩﺭ ﺑﻪ ﺟﻤﻊ ﮐﺮﺩﻥ ﻭ ﺗﻤﯿﺰ ﮐﺮﺩﻥ ﻫﻤﻪ ﯼ ﺍﯾﻨﻬﺎ ﻇﺮﻑ ﻣﺪﺕ ۳ ﺩﻗﯿﻘﻪ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﺟﺎﺭﻭﺑﺮﻗﯽ ﻗﺪﺭﺗﻤﻨﺪ ﻧﺒﺎﺷﻢ؛ ﺣﺎﺿﺮﻡ ﮐﻪ ﺗﻤﺎﻡ ﺍﯾﻨﻬﺎ ﺭﻭ ﺑﺨﻮﺭﻡ!
    ﮔﻔﺘﻢ : ﺳــﺲ ﺳﻔﯿﺪ ﻣﯿﺨﻮﺍﯼ ﯾﺎ ﻗﺮﻣﺰ؟؟
    ﮔﻔﺖ : ﭼــــﺮﺍ؟
    ﮔﻔﺘﻢ :قبض برقموو ندادیم یک ساله ، صبح اومدن برقمونو قطع کردن

  10. 9 کاربر مقابل از H@med7 عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند .


  11. #17606
    نیمه فعال
    تاریخ عضویت
    Oct 2014
    نوشته ها
    147
    تشکر
    233
    تشکر شده : 1,158
    طرز تهیه املت قزوینی: کو.ن گوجه فرنگی رو با کو.ن پیاز گرفته توی ظرف کو.ن گشاد میریزیم تخم مرغ تازه از کو.ن افتاده رو با کو.ن قاشق میشکنیم و همه چیز را با کو.ن همان قاشق بهم میزنیم بعد از آماده شدن آنقدر میخوریم تا کو.نمان پاره شود

  12. 9 کاربر مقابل از H@med7 عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند .


  13. #17607
    نیمه فعال
    تاریخ عضویت
    Oct 2014
    نوشته ها
    147
    تشکر
    233
    تشکر شده : 1,158
    امیدوارم قدیمی نباشه

  14. 6 کاربر مقابل از H@med7 عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند .


  15. #17608
    نیمه فعال
    تاریخ عضویت
    Oct 2014
    نوشته ها
    147
    تشکر
    233
    تشکر شده : 1,158
    روزی شیخ و مریدان جملگی راهی سفر شدندی در راه یکی از مریدان را دل پیچه ای شدید بگرفتنی که جان از معقد او همی بدر میرفتی...خشتک پارگان آمدندی و شیخ را در جریا گداشتندی و به خشتک او اویزان شدی که بیضة المرید را نجات بده
    شیخ دستی به خشتک برد و تکه ای پشم از خود بکند ودر حلق مرید کرد ..مرید تاب نیاورد و تا شیر پستانهای مادرش را بالا آورد و بهد از آن که حسابی به سر و صورت مریدان استفراغ کرد شاد بشدی و گفت سر خوش آمده است ..مریدان چو این معجره بدیدندبه سر و صورت یکدیگر بکوفتی دست به مقعد یکدیگر کردنی و نعره ها زدندی به خشتک شیخ آویزان گشتنی و پشمهای شیخ را یکی یکی بوسیدندی

  16. 8 کاربر مقابل از H@med7 عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند .


  17. #17609
    نیمه فعال
    تاریخ عضویت
    Oct 2014
    نوشته ها
    147
    تشکر
    233
    تشکر شده : 1,158
    روزی مریدان جملگی تصمیم گرفتند دُنگ گذاشته برای تفرج به استخر روند! عینک و مایوی اسپیدو که به قیمتی گزاف خریده بودند در توبره کرده و به راه افتادند.در میان راه یکی از مریدان پیشنهاد بیشرمانه ای داد و طالب حضور گرانمایه شیخ در جمع شد! برو بچز جملگی استقبال کرده و به شیخ مسیج دادندی که یا شیخنا ما روانه استخریم فلفور خودت را برسان!
    شیخ دست در خشتک فرو برده بفکر فرو رفتتند...ی و از آنجا که شنا بلد نبودندی و تا این سن وقتی شمال میرفتندی لب دریا نشسته و با کاسه سر خود آب ریختندی و کیسه میکشیدندی برای حفظ آبرو مسیج دادندی که کمی کسالت دارند و مشغول استراحت...
    آنقدر مریدان سریش شدن که بالاخره شیخ قبول کردندی و مایویی که از کیسه برنج برای خود دوخته بودندی زیر خشتک پوشید و براه افتاد...
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    لوکیشن استخر: شیخ ناگهان خشتک بدرید و مریدان از دیدن صحنه کف بالا آوردندی وخشتک بر سر کرده و در استخر بی آب شیرجه زدندی و جان دادند...
    کلوز آپ نوشته روی مایو شیخ:دم سیاه شمشیری ، وزن خالص 10 کیلو
    ویرایش توسط H@med7 : 01-20-2015 در ساعت 07:01 AM

  18. 8 کاربر مقابل از H@med7 عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند .


  19. #17610
    نیمه فعال
    تاریخ عضویت
    Oct 2014
    نوشته ها
    147
    تشکر
    233
    تشکر شده : 1,158
    نقل است روزی شیخ و مریدانش در راهی بودند به ناگاه مگسی دیدن پریشان حال که مادام اوق میزد! شیخ از مگس دلیل پریشان حالیش را جویا شد مگس به شیخ گفت: در حال اطعام مدفوع بودم که در آن مو یافتم پس شیخ و مریدانش جامه بدریدند و سر بر کوه بگذاشتند !

  20. 9 کاربر مقابل از H@med7 عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند .


صفحه 1761 از 3602 نخستنخست ... 76112611661171117511759176017611762176317711811186122612761 ... آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 42 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 42 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •