[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
فقط میخواستم شکل خودم باشم...
حســـــــــادت میکنم به هــــــــــوایی که
میان من وتوست
آغوشت را تنگتر کن....
.
.
.
بـــی مرز میــــــــخواهمت
هوس یا اختیار؟
هرچه بود حوا به لذت آفریده و آفرید
مرا از خواهش باده نران
از هم آغوشی لب و شراب
من هوس را گاه به اختیارم،انتخاب میکنم
جواب خدایم با من
چشمانت کارناوال آتش بازیست!
یک روز در هر سال
برای تماشایش می روم
و باقی روزهایم را
وقف خاموش کردن آتشی می کنم
که زیر پوستم شعله می کشد
از تنم تا تنش یک وجب بود
وقت چسبیدن ِ لب به لب بود
عقل ! امّـا جدایی طلب بود
بود !امـّـا دخالت نمی کرد!
عشق ِ من ، لکه ی دامنش بود
من حواسم به پیراهنش بود
او حواسش به مرز تنش بود
بود! امــّا رعایت نمی کرد !!
آن شب از جان مستم چه میخواست
دست او روی دستم چه میخواست
وسوسه از شکستم چه میخواست
تف بر این ارتجاع ِ صعودی !
دستش افتاد در موج مویم
پاره شد جامه از رو به رویم!
مانده ام از چه چیزی بگویم !
آه یوسف ! تو دیگر که بودی ...
عقل میگوید : « این کار زشت است »
عشق میگوید : « این سرنوشت است !
اولین درب های بهشت است
آخرین دکمه های لباســش ! »
باز کردم ! رسیدم به آتش !
آتش ، امّــا برای سیاوَش !
خیره در سرخی ِ التماسش
غرق در آبی ِ چشم هایش
من حواسم به او ... او حواسش ...
آخرین دکمه های لباسش ...
آخرین دکمه های لباسش ...
از :[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
04:45 AM
03:14 AM
مگه شما شب نمیخابین
در حال حاضر 36 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 36 مهمان ها)