دیگر آن انسان خندان روی قبلا نیستم
فکر می کردم عزیزم، دیدم اصلا نیستم
فکر می کردم پس از تو زندگی خواهد گذشت
فکر میکردم ،ولی،دیدم که آهن نیستم
دوستت دارم، هنوزم، روی قولم مانده ام
کاش می شد بشکنم آن را،ولی زن نیستم
دوستان از پشت می آیند و خنجر می زنند
حق من زخم است چون،با دوست ،دشمن نیستم
راضیم کردی که تنهایی برایم بهتر است
ظاهرا راضی شدم اما عمیقا نیستم
خسته ام از روزها، اغوش وا کن ای خدا
باید امضا کرد جایی را؟ بیا... من نیستم....