کسی هست این آهنگ رو گوش کنه و احساسش تحریک نشه ؟
زیر این گنبد نیلی زیر این چرخ کبود
توی یک صحرای دور یه برج پیر و کهنه بود
یه روزی زیر حجوم وحشی بارون و باد
از افق کبوتری تا برج کهنه پر گشود
برج تنها سر پناه خستگی شد مهربونی مرهم شکستگی شد
اما این حادثه ی برج و کبوتر قصه ی فاجعه ی دلبستگی شد
اول قصه مون و تو می دونی تو می دونستی من نمی تونم برم
تو می تونی تو می تونستی....
باد و بارون که تموم شد اون پرنده پر کشید
التماس و اشتیاق و ته چشم برج ندید
عمر بارون عمر خوشبختی برج کهنه بود بعد از اون حتی
توی خواب هم اون پرنده رو ندید.....
ای پرنده ی من ای مسافر من، من همون پوسیده ی تنها نشینم
هجرت تو هرچی بود معراج تو بود اما من اسیر مرداب زمینم
راز پرواز فقط تو می دونی تو می دونستی
من نمی تونم برم تو می تونی تو می تونستی
آخر قصه مون و تو می دونی تو می تونستی
من نمی تونم برم تو می تونی تو می تونستی
پ ن :واقعا دلبستگی میتونه بضی وقتا فاجعه باشه