ابروی مثل خنجرش را دوست دارم
لبهای سرخ نوبرش را دوست دارم
حالی به حالی میشوم باهرنگاهش
چشمان مست ومحشرش را دوست دارم
هم اخم بیرحمانه وعاشق کشش را
هم خنده ی احیاگرش را دوست دارم
هم مرمر اندام او را بت پرستم
هم قلب سنگ وکافرش را دوست دارم
حتا کسانی را که می چرخند دایم
مثل مگس دوروبرش را دوست دارم
از دست او خیلی کتک خوردم ولی باز
داداش الدنگ و خرش را دوست دارم
چیزش دقیقن مثل چیز مادرش بود*
از این جهت من مادرش را دوست دارم
با اینکه با فحش وخشونت شوهرش داد
بابای از خر خر ترش را دوست دارم
با اهل قزوین نسبتی اصلن ندارم
اما خدایی شوهرش را دوست دارم
این لنگه ی خورجین نشد..پس چاره ای نیست
آن لنگه اش را_خواهرش را_ دوست دارم
سرگرم به خود زخم زدن در همه عمرم...
به انتظار فصل تو تمام فصلها گذشت
چه یأس بی نهایتی ندیم من بود
فصل بد خاکستری تسلیم و بی صدا گذشت
چه قلب بی سخاوتی حریم من بود
![]()
مرگِ منو تـرانه کـن
ـــــ
آقای صدا واقعا برازندشه
سنگینه بارِ تـن بـرام ببین چـه خـسته مـی شـکنم![]()
دو روز نبودم خها... چه تغییراتی شده @! ادرس سایت و گفنگو ها....
* اهواز بودم ( برا اونا که می خوان بگن کجا بودی ! )![]()
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
گاهی دلم میخواهد خودم را به خواب بزنم...
وتو آرام بیایی بالا ی سرم و عاشقانه نگاهم کنی...
ومن ناگهان چشم هایم را باز کنم؛ وبگویم:
.
.
.
.
.
پپپخخخخخ
در حال حاضر 116 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 116 مهمان ها)