اقا صابر دمتگرم این جوکای اخری حاله ک یریمو یکمی بهتر کرد .
مرد رو به منشی هتل: تو رو خدا سریع بیایین! من و همسرم دعوامون شده و حالا اون میخواد خودشو از پنجره بندازه بیرون!
منشی: ببخشید اما این یه مسئله کاملا شخصیه!
مرد: نه!
پنجره باز نمیشه، این به هتل مربوطه!
گاهی نیاز دارم به جای دستانت....
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
پاهایت روی شانه هایم باشد
خوار جمله رو گـــــ ـــ ـــــ ــاییدم...||||
ده جلسه فیزیوتراپی !
دختره امدﻩ ﺗﻮ pv ﻣﯿﮕﻪ: ﭘﺴﺘﺎﺕ ﻗﺸﻨﮕﻪ ﻣﯿﺨﻮﺍﻡ ﺑﺎﻫﺎﺕ ﺩﻭﺳﺖ ﺷﻢ...
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
ﺑﻬﺶ ﮔﻔﺘﻢ: ﺑﺎﺷﻪ ﻓﺮﺩﺍ ﺑﺮﻧﺎﻣﺖ ﭼﯿﻪ ﺑﺮﯾﻢ ﺑﯿﺮﻭﻥ...
ﺑﺮﮔﺸﺘﻪ ﻣﯿﮕﻪ ﻋﻠﻮﻡ، ﺩﯾﻨﯽ، ﺟﻐﺮﺍﻓﯽ، ﻭﺭﺯﺵ...!
فکر کنم سوم ابتدایی بود...
الان دارم امتحان املا ازش میگیرم...
یکی را از بزرگان به محفلی اندر همی ستودند و در اوصاف جمیلش مبالغه میکردند.سر برآورد و گفت من آنم که من دانم.
شخصم به چشم عالمیان خوب منظرست
وز خبث باطنم سر خجلت فتاده پیش
طاووس را به نقش و نگاری که هست، خلق
تحسین کنند و او خجل از پای زشت خویش
در حال حاضر 30 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 30 مهمان ها)