هدف از آفرینش بعضی ها فقط اینه که با بودنشون
به ما ثابت میکنن که تنهایی چه نعمت بزرگیه !
هدف از آفرینش بعضی ها فقط اینه که با بودنشون
به ما ثابت میکنن که تنهایی چه نعمت بزرگیه !
به یاد آرتین
عهد کردم که دگر می نخورم در همه عمر
بجز از امشب و فردا شب و شبهای دگر
لاک غلط گیر را برمی دارم و “تو” را از تمام خاطراتم پاک می کنم …
“تــــــــــــو” غلط اضافیِ زندگیم بودی …
به یاد آرتین
عهد کردم که دگر می نخورم در همه عمر
بجز از امشب و فردا شب و شبهای دگر
گاهی باید آدمای اطرافت رو کنار بذاری !
بعضیارو برای یک ساعت و بعضیا رو برای همیشه
به یاد آرتین
عهد کردم که دگر می نخورم در همه عمر
بجز از امشب و فردا شب و شبهای دگر
سیاه پوشیده بود ، به جنگل آمد .. استوار بودم و تنومند
من را انتخاب کرد
دستی به تنه ام کشید ، تبرش را در آورد و زد .. زد .. محکم و محکم تر
به خود میبالیدم ، دیگر نمی خواستم درخت باشم ، آینده ی خوبی در انتظارم بود
سوزش تبر هایش بیشتر می شد که ناگهان چشمش به درخت دیگری افتاد ، او تنومند تر بود
مرا رها کرد با زخم هایم ، او را برد ... و من که نه دیگر درخت بودم ، نه تخته سیاه مدرسه ای ، نه عصای پیر مردی
خشک شدم
بازی با احساسات مثل داستان تبر و درخت می مونه
ای تبر به دست ، تا مطمئن نشدی تبر نزن
ای انسان ، تا مطمئن نشدی ، احساس نریز .. زخمی می شود ... در آرزوی تخته سیاه شدن ، خشک می شود
در سر زمين من
درخت قلم ميشود
كه بنويسد تبر
كه بيفتند درختها
كه قلم قلم بشوند
كه بنويسند تبر تبر
كه ...........
به یاد آرتین
عهد کردم که دگر می نخورم در همه عمر
بجز از امشب و فردا شب و شبهای دگر
به یاد آرتین
عهد کردم که دگر می نخورم در همه عمر
بجز از امشب و فردا شب و شبهای دگر
به یاد آرتین
عهد کردم که دگر می نخورم در همه عمر
بجز از امشب و فردا شب و شبهای دگر
به یاد آرتین
عهد کردم که دگر می نخورم در همه عمر
بجز از امشب و فردا شب و شبهای دگر
فـریاد کشـیدم تو کجایـی تـو کـجایـی
خواب چشمامو حروم کردی رفیق گل می خواستم تو خار بودی رفیق / من ساده تو رو ناجی می دیدم / تو واسم طناب دار بودی رفیق
ـــــــــ
پ / ن : وقتشه دل رو به دریا بزنم
در حال حاضر 56 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 56 مهمان ها)