هر که عمامه به سر داشت بگفتند علماست
هر که پشمینه به تن داشت بگفتند فضلاست
ک-ی-ر ما هر دو صفت را داراست به گمانم که حکیم الحکماست
هر که عمامه به سر داشت بگفتند علماست
هر که پشمینه به تن داشت بگفتند فضلاست
ک-ی-ر ما هر دو صفت را داراست به گمانم که حکیم الحکماست
یکی هم بود
که پنجره جمع می‌کرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
اینجام واسه تو... اینجا بدون رفقام هیچ ارزشی نداره... انقدر بزن تو سر خودت تا جونت دراد...نوشته اصلی توسط lolitasorosh
من تا تو رو از اینجا بیرون نکنم نمیرم
دوستان با اجازه...
سرباز کجا میخای بری
عاقا پارسال که خواهرم حامله بود ، مادرم یه دو ماه و خورده ای رفت پیشش سقز ، بعد واسه من و پدر آذوقه نهادینه کرده بود ، یهویی دیدیم جیره من و پدر رو به اتمام هستش ، دیگه مجبور شدم دست به کار بشم یه روز صبح خونه موندم چند نوع غذا درست کردم ، البته تلفنی یکم ار مادر کمک گرفتما ...خب اینم از عکسی که قول ـشو بهتون داده بودم
کاربران گرامی میتوانید فحش های خود را به آدرس رایانامه ای که هم اینک زیر صفحه نمایشگر خود میبینید ارسال نمایید
میرزا قاسمی و فسنجون و قیمه درست کردم ، عاقا حالا سر ناهار پدر آمد میرزا رو براش کشیدم هر چی میگم چطوره گفت بی نمک هستش ، گفتم عیب نره نمک بزن چطوره؟ فقط میگفت بی نمک هستش
تا ناهار تموم شد من ده بار دیگه هم پرسیدم فقط گفت نمکش کم بود
عاقا ما میریم مخازه زنگ میزنه به خواهرم اینا میگه صابر عجب غذایی درست کرد خوشمزه بود
انقدر از من تعریف کرد مادر که برگشت یکم از قیمه باقی مونده بود خوردش گفت عجب چیزی شده
ولی پدر همچنان به من میگفت بی نمک بود
اصن یادم نمیاد در مورد چی داشتیم صوبت میکردیم ، خلاصه همون که بهت گفتم
صابر نیست
آمدم جانم به قربانت
اینجام واسه تو... اینجا بدون رفقام هیچ ارزشی نداره... انقدر بزن تو سر خودت تا جونت دراد...
دوستان با اجازه...
لاوتم
هِمَــــتی کُــن با ایـن زردِ شُمــــالی . . .
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
هِمَــــتی کُــن با ایـن زردِ شُمــــالی . . .
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
هِمَــــتی کُــن با ایـن زردِ شُمــــالی . . .
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
هِمَــــتی کُــن با ایـن زردِ شُمــــالی . . .
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
هِمَــــتی کُــن با ایـن زردِ شُمــــالی . . .
8813222, alijoon13, alireza444, amir_a2222, iman, iwarjo, Malware, MaSiHa, Milik, mojtaba00222, pirana, sam763, sooheilii, yasin6
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
هِمَــــتی کُــن با ایـن زردِ شُمــــالی . . .
نرو، تو هم مث من نمی تونی دووم بیاری، نرو!اینجام واسه تو... اینجا بدون رفقام هیچ ارزشی نداره... انقدر بزن تو سر خودت تا جونت دراد...
دوستان با اجازه...
تو که میدونی من بی تو
تو بی من یعنی حسرت
نرو، نرو!
عاقا پارسال که خواهرم حامله بود ، مادرم یه دو ماه و خورده ای رفت پیشش سقز ، بعد واسه من و پدر آذوقه نهادینه کرده بود ، یهویی دیدیم جیره من و پدر رو به اتمام هستش ، دیگه مجبور شدم دست به کار بشم یه روز صبح خونه موندم چند نوع غذا درست کردم ، البته تلفنی یکم ار مادر کمک گرفتما ...
میرزا قاسمی و فسنجون و قیمه درست کردم ، عاقا حالا سر ناهار پدر آمد میرزا رو براش کشیدم هر چی میگم چطوره گفت بی نمک هستش ، گفتم عیب نره نمک بزن چطوره؟ فقط میگفت بی نمک هستش
تا ناهار تموم شد من ده بار دیگه هم پرسیدم فقط گفت نمکش کم بود
عاقا ما میریم مخازه زنگ میزنه به خواهرم اینا میگه صابر عجب غذایی درست کرد خوشمزه بود
انقدر از من تعریف کرد مادر که برگشت یکم از قیمه باقی مونده بود خوردش گفت عجب چیزی شده
ولی پدر همچنان به من میگفت بی نمک بود
ماشالله هزاز ماشالله همه رفقا در کَدوبانوگری حرف ندارن.
در حال حاضر 101 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 101 مهمان ها)
مجوز های ارسال و ویرایش
پاسخ با نقل قول
