ر.یدم تو اون آینده ای که توش به این درجه از پَستی برسم.نوشته اصلی توسط pirana
گفتم یاد بگیری واسه آینده ـت خوبه
ر.یدم تو اون آینده ای که توش به این درجه از پَستی برسم.گفتم یاد بگیری واسه آینده ـت خوبه
تو به من خندیدی و نمی دانستی
من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدم
باغبان از پی من تند دوید
سیب را دست تو دید
غضب آلود به من کرد نگاه
سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک
و تو رفتی و هنوز،
سالهاست که در گوش من آرام آرام
خش خش گام تو تکرار کنان می دهد آزارم
و من اندیشه کنان غرق در این پندارم
که چرا باغچه کوچک ما سیب نداشت
سلام داش صابر ،مخلصیم
حس وحالش نبود . پسر عموم 2 ماه قبل برای کنگره شعر رفته بود. تو چمخاله غرق شد ...کنکور ارشد ، کار ...حس وحال رو ازم گرفته بودند .
خدایش بیامرزاد...
مهندسای اینجا رو میگی دیگه
جای مهندس نوید خالیسربازتیم
هستم کهجاش خاليه نيست چرا؟ آتي هم نيست
اینطور که بوت میاد میترسم به درجه ای از بلندی برسی ب.رینی رو سر مردم...ر.یدم تو اون آینده ای که توش به این درجه از پَستی برسم.
پتانسیلشم داری آخه
راست ميگي جمله تو درسته ولي گناه من نبود عينن كپي كردمجای دقیق زخمهای عمیق دلت را میدانندالان ويرايش ميكنم
تو عید میوه ها گرون میشه ولی خب زیاد مهم نیست چون الان پیاز گرونه!
تو هم که نه سر پیازی نه ته پیاز پس به تو ههییچچ ربطی نداره …
در حال حاضر 124 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 124 مهمان ها)
مجوز های ارسال و ویرایش
پاسخ با نقل قول
