والا یه جا که نمیتونی پیدا بکنی ، در توانم هر چی که ببینم به دلم نشست رو برات میزارم ...
حتی توی کتابای مهدی موسوی هم نمیتونی این اصل کاریا رو پیدا بکنی ، این کاراش همینطوری هم که بیرون میاد کلی سر و صدا داره چه برسه بخواد چاپ بشه ...
ولی کتاباشو تهیه بکن
«حسن» آن گوشه نشسته ست که دودی بکند
خسته بر سیخ رود... بعد صعودی بکند!
«عاطفه» گوشه ی هال است در آغوش کسی
نه که از سـ-.کس... که «مهشید» حسودی بکند!
«مریم ِ» مست به دنبال «علی» می گردد
باید آن کار که دیر است به زودی بکند!...
■
ضبط روشن شد و یکباره همه کنده شدند
اسم ها در وسط خانه پراکنده شدند
جام ها رفت هوا... نوش! [صدایی آمد]
خنده در گریه شده... گریه ی در خنده شدند
سر ِ من گیج از اندیشه ی در هستی بود
زن عقدیم کمی آنور ِ بدمستی بود!
لب به لب بود در آغوش کسی کنج اتاق
من پی ِ جاذبه ی فلسفه ام در اخلاق!
عشق آن است که از قدرت «من» می کاهد
لذت آن است که او خواسته، او می خواهد
بوسه می داد به رحمانیت ِ عامش که...!
من، پُر از لذت ِ دیدن وسط آتش که...
خانه از هوش شد و پنجره دیواری شد
زن ِ عقدیم به رقص آمده و ماری شد
بعد پیچید در آغوش زنانی دیگر
من به خود آمدم از طیّ جهانی دیگر
بسته شد، باز شد و بسته ی لذت، مشتش!
مردی آهسته در آغوش گرفت از پشتش
همه راضی و من ِ سوخته بدتر راضی
بعد سیگار درآورد به آتشبازی
آتش فندک دلخسته لب ِ سیگارش
او پی ِ کار خود و جمع، همه در کارش!
بَعد رفتیم به مستی ِ اتاقی دیگر
بُعد تنهایی و لذت وسط ِ ما سه نفر!
شب سه قسمت شده از چشم و لب بیهوشش
عادلانه وسط مرد و من و آغوشش
شب سه قسمت شده از مرد و من ِ در بندش
عادلانه وسط ِ حادثه ی لبخندش
حرکت دست و لبش حالت بازی دارد!
شب موهاش سرانجام درازی دارد
همه ی فلسفه ها جمع شده در شادی
زن عقدیم، برهنه! وسط ِ آزادی
گوشه ای پرت شده غیرتم و تن پوشش
عشق در چشمم و در چشمش و در آغوشش...
■
پچ پچ جمع شده توی اتاق بغلی
حسن و عاطفه و مریم و مهشید و علی
جمع ِ آماده شده، خنده ی آماده شده
پچ پچ و حرکت سرهای تکان داده شده
جمع بیمار، شب ِ بی هدف ِ سرگردان
بحث داغ من و تو باعث ِ خوشحالی ِ شان
بحث بدبختی من، بحث ِ تو ِ هرجایی!
باعث حرف زدن در وسط تنهایی!
تا دم ِ خانه سر ِ ما هیجان و لبخند
تا فراموش کنند اینهمه تنها هستند
بعد مسواک زدن، توی توالت ریدن
بعد بی حرف زدن پشت به هم خوابیدن...
■
فلسفه خواندن ما در وسط تختی که...
بُهت و ترسیدن ِ از اینهمه خوشبختی که...
نقشه ی فانتزی و تجربه هایی تازه
عشق و دیوانگی ِ درهم و بی اندازه
خواب من روی کتاب و صفحات ِ باقی
پایبندی تو به نسبیت ِ اخلاقی!!
خانه ای ساخته از عشق و کتاب و کاغذ
بغلی سفت تر از سفت تر از سفت تر از...
طرح انسانی یک حسّ فراانسانی
طرح لبخند تو در خواب و شب طولانی...
سید مهدی موسوی
هِمَــــتی کُــن با ایـن زردِ شُمــــالی . . .
ععهه اینو میگفتی ، واقعا خیلی دقت نظر داری ،منم یه تقلید پیدا کردم، اینا مثل پیکان 4 تا چرخ گذاشتن ، کلا تقلید کردن ناکسا ، دو زار طراحی بلد نیستن
روز مادرا مبارکا باشه
شایدم کلا دیگه اون منتخبشو گوش نمیدم ، نمیخوام ازش خاطره بدی داشته باشم
اتفاقا از اون تیتراژ خوشم میومد اما خو خیلی وقته که نگوشیدمش ، زیبا بود
هِمَــــتی کُــن با ایـن زردِ شُمــــالی . . .
باز که این باران رو انگولک کردن .... چرا صفحه اول سایت اینطوری شده ؟؟؟؟
هیچکی مثل موسیقی آدم رو درک نمیکنه..هیچکی
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...][فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...][فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
هِمَــــتی کُــن با ایـن زردِ شُمــــالی . . .
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
هِمَــــتی کُــن با ایـن زردِ شُمــــالی . . .
در حال حاضر 74 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 74 مهمان ها)