☺ تاپیک شادی ☺ : جملات کوتاه + ترول + پیامک و سرگرمی + آپدیت

[Shahin]

با این وضعیت شما اسم خودتونو گذاشتین مرد؟

موضوع سر 85 هستش

مگه 85 هست؟؟؟
دقت نکرده بودم

[rebasss]

مگه 85 هست؟؟؟
دقت نکرده بودم

شاهین جان ، عزیزم ، دقت کن

[pirana]

[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...][فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...][فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...][فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]

[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]

اون مصرع یه "اگر" داشته باشه بهتر خونده نمیشه؟

فدا دلت داداش

[rebasss]

اون مصرع یه "اگر" داشته باشه بهتر خونده نمیشه؟

فدا دلت داداش

و اینچنین نوید از مهدی موسوی ایراد گرفت
هر چی که نظر شاعر باشه همون درسته ، نوع خوندن فرق داره

[pirana]

با این تست باحال

ببینید کدوم شهر دنیا برید

بیشتر بهتون خوش می‌گذره ...


[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]

من برم بار سفر ببندم...

[pirana]

هیچ کدام از آنهایی که همسرت را با آنها مقایسه میکنی
هنوز با تو زندگی نکرده اند تا نقاط ضعفشان را هم ببینی
از دور همه در زندگیشان قهرمانند ..... اما نه
قهرمان واقعی کسی است که با خوشی و ناخوشی
عاشقانه در کنارت زندگی می کند

امروز اولین روز از چهارمین سال زندگی مشترکمونِ
دلیل نبودن دیشبم هم همین بود...

[pirana]

ﭘﺴﺮﻯ ﮐﻪ ﻫﺰﺍﺭﺍﻥ ﺩﺧﺘﺮ ﺭﺍ ﺯﻣﻴﻦ ﺯﺩﻩ ﺑﻮﺩ
ﺑﺎﻻﺧﺮﻩ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﮐﺮﺩ...
!!!!ﺑﺎ ﮐﻰ!!!!
ﺑﺎ ﺩﺧﺘﺮﻯ ﮐﻪ ﻫﺰﺍﺭﺍﻥ ﻧﻔﺮ ﺯﻣﻴﻦ ﺯﺩﻩ بودنش
ﺯﻣﯿﻦ ﮔﺮﺩﻩ ﻧﻪ؟

حســــــابی... خدا هم توی قرآنش گفته برای هرکس همسری از جنس خودش آفریدیم

[pirana]

پیرمردی با همسرش در فقر زیاد زندگی میکردند.

هنگام خواب ، همسر پیرمرد ازو خواست تا شانه برای او بخرد تا
موهایش را سرو سامانی بدهد.
پیرمرد نگاهی حزن امیز به همسرش کرد و گفت که نمیتوانم بخرم
حتی بند ساعتم پاره شده و در توانم نیست تا بند جدیدی برایش بگیرم.
پیرزن لبخندی زد و سکوت کرد..
پیرمرد فردای انروز بعد از تمام شدن کارش به بازار رفت و ساعت خود را فروخت و شانه برای همسرش خرید ..
وقتی به خانه بازگشت شانه در دست با تعجب دید که همسرش موهایش را کوتاه کرده است و بند ساعت نو برای او گرفته است .
مات و مبهوت اشکریزان همدیگر را نگاه میکردند.
اشکهایشان برای این نیست که کارشان هدر رفته است برای این بود که همدیگر را به همان اندازه دوست داشتند و هرکدام بدنبال خشنودی دیگری بودند.
به یاد داشته باشیم.
اگر کسی را دوست داری یا شخصی تو را دوست داشته باشد باید برای خشنود کردن او سعی و تلاش زیادی انجام دهی..

عشق و محبت به حرف نیست باید به ان عمل کرد...

یادم میاد این داستان توی کتاب ادبیات دوران دبیرستان هم بودش...

[pirana]

به به چه بارونی گرفته اصلا سرحال شدم

بارونش واسه شماس ریزگرداش واسه ما

[pirana]

هم میخورمت هم فیلان بیسار

جیگلتو

بیا از اینجا فرار کنیم با هم بریم آلمان

آلمانم ماشینای خوبی داره ولی ماشین امریکایی چیز دیگه ـس... نمیشه بریم امریکا؟

خودش بره بیروت ، هر چی سیسکی بود من انتخاب کردم میگه برو بیروت ، این همه جا ...
آچغال

اتفاقا بیروت خیلیم جای خوبیِ... فکر کردی واسه چی اینهمه خرجشون میکنیم؟