شب است و ماه ميرقصد.ستاره نقره ميپاشد.
شقايق بوسه ميخواهد.
فلك كور است.
دلم ويران و رنجور است.
قدم لرزان به سوي كوچه مي آيم.
دو دستم را به روي يكدگر با حرص ميسايم.
خدايا ترس من از چيست؟عروس جشن امشب كيست؟
ولي ناگاه صداي نعره ام در ساز ميپيچد و ميميرد.
و داماد شاد و خرم از نگارم بوسه ميگيرد.
صداي شيخ فلان فلان كرده مي آيد:عروس خانم وكيلم؟جوابم ده وكيلم؟
صداي آشنايي بله مي گويد و مردم يكصدا با هم مباركباد ميگويند.
آهاي مردم شما هرگز نميدانيدعروسي را به سوي حجله ميرانند كه تا ديشب نگارم بود.
همين ديشب كنارم بود...
چرا مردم ره آن خانه را با شوق مي پيمايند.
در آن خانه به جز نفرت چه ميجويند؟
قسم خوردم.
عروس من.عروس حجلگاه من.
چه شد آن عهد و پيمانت؟
كجا رفت آن قسم هايت؟
يعني عهد وپيمان هيچ؟
وفا و عشق و ايمان هيچ؟
قسم ها اشك ها حتي خواهش هيچ؟
عجب دارم چرا يا رب تو خاموشي؟؟
من امشب سخت بيمارم.
من امشب از خودم از تو از اين دنيا كه هيچ كس را در آن اعتباري نيست بيزارم.
رفيقان باده باز آريد.
مرا تنهاي تنها با غم و اندوه بگذاريد.
چرا جغدان به روي بام من امشب نميخوانند.
مگر شومي تر از امشب نميخواهند؟
چرا اين آسمان امشب نمي بارد؟
براي گريه كردن يك بهانه مي خواهم.
خدايا توبه بي توبه.
مرا در دخمه ايي انداز.
من امشب تا سحر خوابم نخواهد برد...
شبتون شکلاتی
ویرایش توسط Milik : 04-27-2015 در ساعت 01:18 AM
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
![]()
در حال حاضر 105 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 105 مهمان ها)