دوتا چشم بی تکلف، یه صضدا خشک زخمی ، یک نگاه بی ستاره ، دو تا دست پینه بسته ، دو تا پای خرد و خسته که دیگه رمق نداره..... از سر صبح تا دل شب می پیچه صدای گاری ،تو گوش کر خیابون تو گرما توی آفتاب توی سر ما زیر بارون سر چهارراه توی میدون...
می خوام از شما بخونم شما که غریبه هستین..... دستاتون را هدیه کردید به نگاه سرد ما ها......