حیف ...
حیف ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
وقتی دلت شکست تنها و بی هدف
شب پرسه میزنی از هرکدوم طرف
روزای خوبت و انکار میکنی
این واقعیت و تکرار میکنی
اطرافیانت و از دست میدی
افسرده میشی و از دست میری
دور خودت همش دیوار میکشی
افسوس میخوری ... میکشی
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
ما همه با زندگی معامله می کنیم؛
با خودمان هم معامله می کنیم و با
کسانی که دوستشان داریم هم؛
اگر نبخشی، نمی بخشم؛
خیانت کنی، خیانت می کنم؛
بدی کنی، بدی می کنم؛
دروغ بگویی، دروغ می گویم؛
و همیشه کوچک می مانیم؛
بدون تجربه ی زندگی بالاتر و آرمانی تر!
این را بدانیم که با خوب، خوب بودن هنر نیست ...
کاش می شد که کسی می آمد.......
باور تیره ی ما را می شست!!
وبه ما می فهماند... !!!
دل ما منزل تاریکی نیست!
""اخم""
برچهره بسی نازیباست !
بهترین واژه همان"لبخند"است
که زلبهای همه دور شده ست!
کاش می شد!!!
که به انگشت، نخی می بستیم!
تا فراموش نگردد هنوز ....
"" انسانیم ""
پرنده ای که مال تو نیست صد تا قفس هم بسازی آخرش ميره..
در حال حاضر 32 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 32 مهمان ها)