داشتم تو اتوبان میرفتم دیدم یه بچه ای رو موتور خوابش برده بود و داشت می افتاد
باباش هم اصلا حواسش نبود
رفتم کنارش هر چقدر بوق میزدم نمی فهمید
آخرش رفتم جلوش و سرعتمو کم کردم تا ایستاد
بهش گفتم : پس چرا حواست به بچه ات نیس ؟؟؟
ی دفعه دو دستی زد تو سرشو گفت : اصغر پس ننه ت کوووووووو؟؟![]()
جنگل آتش گرفته بود ... گنجشکی با عجله و تمام توان به آتش نزدیک میشد و برمیگشت! مرد پرسيد: چه میکنی؟ گنجشك له له زنان گفت: در این نزدیکی چشمه آبی هست و من مرتب نوک خود را پر از آب می کنم و آن را روی آتش میریزم! مرد شگفت زده گفت: حجم آتش در مقایسه با آبی که تو می آوری بسیار زیاد است و این آب فایدهای ندارد! در اين لحظه گنجشك با چشمان معصومش گفت: بتوچه كسكش؟ آبمو تو كس ننت نريختم كه... دارم آتيشو خاموش می كنم حتما بايد اينجوري خرابت كنم؟؟ نوكم تو كس ننت... وشخص چنان كير شد كه تا سالها بعد باكسي سخن نگفت..!
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]![]()
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
هِمَــــتی کُــن با ایـن زردِ شُمــــالی . . .
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...][فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
هِمَــــتی کُــن با ایـن زردِ شُمــــالی . . .
در حال حاضر 114 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 114 مهمان ها)