دختره پست گذاشته:با دوست پسر جدیدم رفته بودم کافی شاپ دوست پسر قبلیم
خودش اومد جلو گفت چی میل دارید؟؟؟
گفتم همون همیشگی...
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
اونم کشید پایین گفت بیا بخور!
فضای سنگینی بود
دختره پست گذاشته:با دوست پسر جدیدم رفته بودم کافی شاپ دوست پسر قبلیم
خودش اومد جلو گفت چی میل دارید؟؟؟
گفتم همون همیشگی...
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
اونم کشید پایین گفت بیا بخور!
فضای سنگینی بود
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
من محبت را در نگاه كودكی دیدم كه در دفترنقاشیاش كی|ر پدرش را نازك كشیده!!!!
تا مادرش کمتردرد بکشد!!!
و خشم را در کلام مادری دیدم که زد تو سر بچهاش و گفت:
.
.
.
.
.
این چیزی که تو کشیدی به درد عمهی ج|نده ت میخوره!!!
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
کی|رچیست ؟
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
ازبیدادگران است ، شب کاری را دوست دارد،سرش را در راه اسلام از دست داده است ، در مقابل بدحجاب قدعلم میکند ، دو یتیم را زیر سایه خود نگه داشته است و به احترام بانوان از جایش بلند میشود :|
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
واسه عوض شدن فضا
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...][فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
روایت هست که توماس ادیسون تا ۱۲ سالگی خِنگ بودهاما مادرش همیشه بهش می گفته که روزی تو مرد بزرگی میشیو همینطور هم شد!!!اما ما از بچگی اگه اّنیشتین هم باشیم از بس پدرو مادرمون میگن“تو هیچ پُخی نمیشی” آخرش با کلی ترفیعِ درجه میشیم همون پُـــــــخ..
لطفا بخون بی تاثیر نیست.. …
…درسي از سهراب سپهری……
سخت آشفته و غمگین بودم
به خودم می گفتم: بچه ها تنبل و بد اخلاقند
دست کم میگیرند
درس ومشق خود را…ب
اید امروز یکی را بزنم، اخم کنم و نخندم اصلا
تا بترسند از من و حسابی ببرند…
خط کشی آوردم،درهوا چرخاندم...
چشم ها در پی چوب،
هرطرف می غلطید
مشق ها را بگذارید جلو، زود، معطل نکنید !
اولی کامل بود،دومی بدخط بودبر سرش داد زدم...
سومی می لرزید...خوب، گیر آوردم !!!صید در دام افتادو به چنگ آمد زود...
دفتر مشق حسن گم شده بوداین طرف،آنطرف، نیمکتش را می گشت
تو کجایی بچه؟؟؟بله آقا، اینجا
همچنان می لرزید...
” پاک تنبل شده ای بچه بد ”"
به خدا دفتر من گم شده آقا، همه شاهد هستند"” ما نوشتیم آقا
”بازکن دستت را...خط کشم بالا رفت، خواستم برکف دستش بزنم
او تقلا می کردچون نگاهش کردم ناله سختی کرد...
گوشه ی صورت او قرمز شد
هق هقی کردو سپس ساکت شد...
همچنان می گریید...
مثل شخصی آرام، بی خروش و ناله
ناگهان حمدالله، درکنارم خم شد
زیر یک میز،کنار دیوار، دفتری پیدا کرد …
…گفت : آقا ایناهاش، دفتر مشق حسن
چون نگاهش کردم، عالی و خوش خط بود
غرق در شرم و خجالت گشتم
جای آن چوب ستم، بردلم آتش زده بود
سرخی گونه او، به کبودی گروید ….
.صبح فردا دیدم که حسن با پدرش، و یکی مرد دگرسوی من می آیند...
خجل و دل نگران، منتظر ماندم من تا که حرفی بزنند
شکوه ای یا گله ای، یا که دعوا شاید
سخت در اندیشه ی آنان بودم پدرش بعدِ سلام، گفت : لطفی بکنید، و حسن را بسپارید به ما
”گفتمش، چی شده آقا رحمان ؟؟؟
گفت : این خنگ خدا
وقتی از مدرسه برمی گشته
به زمین افتاده
بچه ی سر به هوا،
یا که دعوا کرده
قصه ای ساخته است زیر ابرو وکنارچشمش،متورم شده است
درد سختی دارد، می بریمش دکتر با اجازه آقا ……
.چشمم افتاد به چشم کودک...غرق اندوه و تاثرگشتم
منِ شرمنده معلم بودم
لیک آن کودک خرد وکوچک این چنین درس بزرگی می داد
بی کتاب ودفتر ….
من چه کوچک بودم او چه اندازه بزرگ به پدر نیز نگفت آنچه من از سرخشم، به سرش آوردم
عیب کار ازخود من بود و نمیدانستم
من از آن روز معلم شده ام ….
او به من یاد بداد درس زیبایی را...
که به هنگامه ی خشم
نه به دل تصمیمی
نه به لب دستوری
نه کنم تنبیهی
یا چرا اصلا من عصبانی باشم
با محبت شاید،گرهی بگشایم
با خشونت هرگز... با خشونت هرگز... با خشونت هرگز...
سهراب سپهري
ویرایش توسط Gharibeashena : 09-14-2014 در ساعت 11:20 AM
آخه این چه وضعشه ؟
شلوار پاره مُده لباس پاره مده پیرهن پاره مده
اون وقت من این همه جوراب پاره دارم مد نیست
دوستان بیایید با دست به دست هم دهیم به مهر جوراب پاره را کنیم مد مهر !
اعتماد به نفس بعضیا رو اگه آروغ داشت الان رعد و برق میزد !
من اگه انقدی پولدار شم که پول دیه یه نفرُ بتونم تقبل کنم
اولین نفری که بگه پول خوشبختی نمیاره رو میکشم دیه شُ میدم
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...][فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
در حال حاضر 110 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 110 مهمان ها)