تو مهمونی یه دختره نشسته بوده پسره میگه جیگرتو بخورم... پیر مرد میشنوه میگه جیگرش كه نرمه رو بده من بخورم.. تو كه دندون داری بیا ك-ی-ر منو بخور !
تو مهمونی یه دختره نشسته بوده پسره میگه جیگرتو بخورم... پیر مرد میشنوه میگه جیگرش كه نرمه رو بده من بخورم.. تو كه دندون داری بیا ك-ی-ر منو بخور !
همان مردی که شد دلخون لیلی
که میگفتن بهش مجنون لیلی
حدیث عشق او هم یک کلک بود
فقط میخواست بذاره ک-و*ن.. لیلی
انکه میگوید دوستت دارم یا راست میگوید!
یا راست کرده!!!
دوتا خانومه نشسته بودن تو تاكسی، همینجور داشتند از هر دری صحبت می كردند. یكیشون بر می گرده به اونیكی میگه، شما شغلتون چیه؟ یارو جواب میده: والله من كارم نسبتا راحته، صبح پا میشم صبحونه می خورم، میرم بیرون یك دوری اطراف می زنم، میام خونه دوش میگیرم، دوباره می رم بیرون،یك مقدار تو خیابون پرسه می زنم، میام خونه دوش میگیرم، بعد ناهار می خورم، می رم بیرون یك مقدار می گردم، دوباره میام خونه یك دوش می گیرم، می خوابم... شما شغلتون چیه؟ اونیكی زنه جواب می ده
زنه جواب می ده: والله منم مثل شما ج ن د م، منتها اینقدر وسواس ندارم !!!
از یارو میپرسن میدونی چرا کاندوم شفافه؟
میگه چون حالا که قراره اسپرمها به مقصد نرسند لااقل بزاریم از منظره لذت ببرند.
یه روز یه نفر برای دوستش خاطره تعریف می کرده میگه :
یه بار تو جنگل گردش می کردم ، یهو یه شیره پرید جلوم .من شروع کردم به دویدن و شیره هم دنبالم لیز میخورد و می اومد.
در همین لحظه دوستش بهش گفت: بابا تو خیلی شجاعی.من اگه جا تو بودم شلوارم را جوری خراب می کردم که از پاچه های شلوارم بزنه بیرون.
دوستش میگه: پس فکر کردی برای چی شیره دنبالم لیز می خورد....
بزرگترین هنر خانوما : در یک لحظه نرم افزار رو به سخت افزار تبدیل میکنن !!!
یارو پدر زنش میمیره , شب نمیدونسته چه جوری به زنش بگه دلش میخواد، میگه: خانم شلوارتو در بیار ببینیم چه خاكی باید تو سرمون بریزیم
پیرمرده میره دکتر . بغل دستیش که لکنت زبون داشته میگه ش شما چ چه ناناناراحتی ددارین؟ پیرمرده میگه پروستات،میگه ب ب ببخشید پ پروستات چی چی چیه؟ پیرمرده میگه همین جوری که شما حرف میزنین من میشــــاشـــــم
پسر ه میره پیش یك افسره پلیس، ازش میپرسه: ببخشید ساعت چنده؟ یارو میگه: ده دقیقه به ده. میگه: ساعت ده بیا بكن م ت! بعد هم میزنه به چاك، افسره هم میفته دنبالش. پسره میدوه تو خونشون، درو پشت سرش میبنده. پلیسه در خونه رو میزنه، پدرش میاد دم در، میگه: بعله؟ افسره نفس-نفس زنان میگه: آقا این چه وضعیه؟! پسرتون به من گفته ساعت ده بیا بكن م ت!! پدره هم میگه: خوب بابا چه خبرته؟! هنوز كه پنج دقیقه مونده
در حال حاضر 86 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 86 مهمان ها)