ﺩﻟﻢ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﻧﺸﺴﺘﻢ ﯾﻪ ﺗﺮﺍﻧﻪ ﯾﻮﻧﺎﻧﯽ ﮔﻮﺵ ﺑﺪﻡ .
ﺑﻪ ﺗﯿﮑﻪ ﻫﺎﯾﯽ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺗﺮﺍﻧﻪ ﺗﻮﺟﻪ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺟﻠﺐ ﻣﯿﻨﻤﺎﯾﻢ.
.ﮐﯿـــﺮﺍﻧﻮﺱ ﮐــﻮﺳﯿﻨﻮﺱ ﭘﺴﺘﻮﻧﺎﮐـــﻮﺱ ﺩﯾﻮﺙ.
.ﮐـــﻮﺳﯿﻨﻮﺱ ﻣﺮﯾﻨﻮﺱ ﺑﻮﻭﻭﻭﻭﺱ ﺑﻮﻭﻭﻭﺱ.
.ﺩﻭﻟﯿﻨﻮﺱ ﻣﻮﺭﯾﺴﻨﻮﺱ ﺗﻮ ﮐـــﻮﺱ ﺑﻮﻭﻭﻭﻭﻭﻭﻭﻭﻭﻭﻭﻭﻭﻭ� �ﻭﻭﻭﻭﺱ . ﺑﻮﻭﻭﻭﻭﻭﻭﻭﻭﻭﻭﺱ
ﺑﻮﻭﻭﻭﺳﺴﺴﺴﺴﺴﺴﺴﺴﺲﺳ� �.
.ﺧﻮﺍﻧﻨﺪﻩ : ﺩﻭﻝ ﺁﻭﯾﺰﻩ ﻻ ﮐﻮﻧﺘﻪ.
ﻣﻦ ﻧﻤﯿﺪﻭﻧﻢ ﺍﯾﻦ ﺟـــ/ﺎﮐﺶ ﺗﺮﺍﻧﻪ ﻣﯿﺨﻮﻧﺪ ﯾﺎ ﻓــﺤﺸﻪ ﺧﺎﺭ ﻣﺎﺩﺭ ﻣﯿﺪﺍﺩ !!!!
هِمَــــتی کُــن با ایـن زردِ شُمــــالی . . .
عمه نوید نباشه ، مجتبی ربفهمه خون به پا میکنهنوشته اصلی توسط MAHAK
دیگه چه قلابی؟
خانومه الان 3تا بچه داره
هِمَــــتی کُــن با ایـن زردِ شُمــــالی . . .
عمه ی نوید چاقه؟
عمه ی لاغرم مگه داریم ؟
عمه ی نوید چاقه؟
مجتبی دیوونه ی چاقیشه
هِمَــــتی کُــن با ایـن زردِ شُمــــالی . . .
کلاه قرمزي: آقاي مرجي امر به معروف و نهي از منکر يعني چي؟
مجري: يعني به بقيه بگيم چه کارايي رو بايد بکنن و چه کارايي رو نبايد
کلاه قرمزي: شما که هميشه ميگي تو کار مردم دخالت نکن،اين مگه دخالت نيست؟
مجري: بله دخالته،ولي يه دخالت خوبه
کلاه قرمزي: آها،راستي برگه امتحان رياضيم رو گرفتم،بفرما
مجري: اي بابا بازم که گند زدي!
کلاه قرمزي: بله گنده،ولي يه گند خوبه!
مجري: صفر شدن چه خوبي اي داره!؟
کلاه قرمزي: فوضولي تو کار مردم چه خوبي اي داره!؟
مجري: با اون کار آدما اون دنيا ميرن بهشت!
کلاه قرمزي: منم با اين صفري که گرفتم از مدرسه اخراج ميشم دیگه مدرسه نمیرم دنيا واسم بهشت ميشه!
هِمَــــتی کُــن با ایـن زردِ شُمــــالی . . .
هر کی تونست جواب بده خعلی باهوشه
.
.
.
.
.
.
.
.
.
سینه قبرسون سایزش چنده؟
هِمَــــتی کُــن با ایـن زردِ شُمــــالی . . .
دختره به دوست پسرلرش گفته: من دارم یخ میزنم عشقم لره بهش گفته : چند دقیقه صبر کن الان میرسیم در خونتون کاپیشنتو پس میدم :|
یکی هم بود
که پنجره جمع می‌کرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
قراره اسم"یارانه" به "عادت ماهانه" تغییرکنه.!!
چون داره عقب وجلومیوفته؛
وطبق پیش بینی کارشناسان به زودی دچار یائسگی کامل میشه.
یکی هم بود
که پنجره جمع می‌کرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
یه بار داشتم برا یه دختره تلنبه میردم هی میگفت بیشتر,بیشتر,محکم تر بزن.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
تا اینکه بالاخره لاستیکش ترکید.
حالا لاستیک اونو بیخیال,بابات میدونه اینقدر منحرفی توله ؟؟؟
یکی هم بود
که پنجره جمع می‌کرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
از شخصی پرسیدند روزگارت چگونه است؟
اندوهگين گفت:
چه بگویم ، امروز از زور گرسنگی مجبور شدم کوزه سفالی که یادگار سیصد ساله ی اجدادم بود بفروشم و نانی تهیه کنم...
حکیمی زمزمه کرد :
خداوند روزی ات را سیصد سال پیش کنار گذاشته و اینگونه ناسپاسي ميكني
در ادامه شخص به حکیم گفت کیـــ/رم دهنت
حکیم گفت این دیگر چیست
شخص گفت این روزی امروز تو بود که چهل سال نزد من امانت بود
هِمَــــتی کُــن با ایـن زردِ شُمــــالی . . .
در حال حاضر 158 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 158 مهمان ها)
مجوز های ارسال و ویرایش
پاسخ با نقل قول
