یک زن شوهرش را برای نماز صبح بیدار کرد شوهرش گفت: بان عزیزم باز قضایی میخوانم زن گفت: اما شریعت میگوید باید به وقت خوانده شودشوهرش گفت: شریعت میگوید که من میتوانم چهار دانه زن هم بیگیرم زن گفت: بخواب جانم خداوند بی اندازه بخشنده است .
یک زن شوهرش را برای نماز صبح بیدار کرد شوهرش گفت: بان عزیزم باز قضایی میخوانم زن گفت: اما شریعت میگوید باید به وقت خوانده شودشوهرش گفت: شریعت میگوید که من میتوانم چهار دانه زن هم بیگیرم زن گفت: بخواب جانم خداوند بی اندازه بخشنده است .
ازفرشته خلقت پرسیدند : مرد را چطور آفریدي؟ گفت : خاك رابا كودحیوانی قاطی كردم!! دخترا پرچمتون بالاس پرسیدند ؛زن را چطور؟ گفت : دیگه خاك قاطی نكردم !! حالا پسرا هلیکوپتری........ قییییییییییییژژژ
روزی زنی با شوهرش غذا میخورد. فقیری درب خانه را زد. زن بلند شد و دید که فقیر است. غذایی برداشت تا به او بدهد. شوهرش گفت: کیست ،؟ زن جواب داد،: فقیر است برایش غذا میبرم شوهرش مانع شد تا اینکه جر و بحث شان بالا گرفت و کارشان به طلاق کشید. سالیان سال گذشت و زن، شوهر دیگری گرفت. روزی با شوهر دومش غذا میخورد که فقیری در خانه را زد. مرد در را باز کرد دید که فقیری است که نیاز به غذا دارد. به خانه برگشت و گفت. : ای زن غذایی برای فقیر ببر. زن فورا بلند شد و غذا را برد اما زن با چشمانی پر از اشک برگشت. شوهرش گفت چه شده ای زن. زن گفت.: این فقیر که در خانه آمده شوهر قبلی من است. مرد زنش را در آغوش گرفت و سپس او را ک.رد ! .. !!!نمیدونم چرا اینطوری تموم شد .قرار بود پند اخلاقی داشته باشه ولی این یارو راست کرده بود دیگه نمیشد کاریش کرد
مجموعه شعر "انقراض پلنگ ایرانی با افزایش بی رویه ی تعداد گوسفندان" پس از یک هفته انتشار، به چاپ دوم رسید.با سپاس از همراهی و مهربانیِ تک تکِ شما عزیزان.امکان خرید اینترنتی این مجموعه نیز توسط پخش ققنوس و وبسایت شهر کتاب فراهم شده است.
1. [فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
2. [فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
اشعار سید مهدی موسوی
هِمَــــتی کُــن با ایـن زردِ شُمــــالی . . .
دیروز رفته بودم آسایشگاه سالمندان کهریزگ!
یه پیرمرد مهربون اونجا بود که با دست گچ گرفته روی ویلچر نشسته بود و داشت گریه میکرد!
بهش گفتم پدر جان چیزی شده؟! کمکی از دست من بر میاد؟!
گفت روم نمیشه پسرم.برو.
اصرار کردم تا با کلی من من بهم گفت اگه ممکنه واسشجـــ.قبرنم.منم خواستم سر حرفم بمونم واسش یهجــــ.قحسابی زدم.
از اتاق که اومدم بیرون دیدم دوتا پرستار با چشمای پر اشک بهم زل زدن .گفتن از لای در من رو دیده بودن و بهم گفتن انسانیت من رو تحسین میکنن.
بعد ازم خواهش کردند تو دفتر آسایشگاه برم
تا نشستم اول ممه هاشون رو در آوردن و گذاشتن دهنم بعد یهســـاکدونفره حرفه ای واسم زدن.
کلید اسرار-این قسمتجـــ.قبشردوستانه
هِمَــــتی کُــن با ایـن زردِ شُمــــالی . . .
شرکت گلنار با عشق تقدیم می کند
کیـــ.ر کیـــ.ر دو خــ.ایه
بشین روی سه پایه
حالا بزن روش گلنار
یکمی بده دل به کار
کـــ.ون! کــوص ! تلنبه
یه پــستون قلنبه
جـــ.ق جـــ.ق سرعتی
زندگی نکبتی
ببین چه راحت شدی!!!
شاد و سلامت شدی
پاکسان به سلامت خانواده می اندیشد
هِمَــــتی کُــن با ایـن زردِ شُمــــالی . . .
ﺑﻪ ﺑﻌﻀﯽ ﺍﺯ ﺩﺧﺘﺮﺍ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﮕﯽ !
.
.
.
.
.
.
.
.
.
ﺻﺪﺍﺗﻮ ﺑﻠﻨﺪ ﻧﮑﻨﺎﺍﺍﺍﺍﺁ
ﺑﻠﻨﺪﻣﻮ ﺻﺪﺍ ﻣﯿﮑﻨﻤﺎﺍﺍﺍﺍﺁ
ﺟﻤﻠﻪ ﺳﻨﮕﯿﻨﻪ ﺑﻪ ﺍﺣﺘﺮﺍﻣﺶ ﺑﻠﻨﺪ ﺷﻮ
هِمَــــتی کُــن با ایـن زردِ شُمــــالی . . .
میدونستین نوید فیلمم ﺑﺎﺯﯼ ﻫﻢ ﮐﺮﺩﯼ؟
ﺗﻮ ﻓﯿﻠﻢ ﻗﯿﺼﺮ بازی کرده !
ﻫﻤﻪﭘــ.ﺸﻤﺎتــﻮﻥریختا، ﻣﯿﭙﺮسین ﮐﺠﺎﯼ ﻓﯿﻠﻢ؟
ﺍﻭﻧﺠﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻗﯿﺼﺮ ﺭﻓﺖ ﺣﻤﻮﻡ ﻛﺮﻳﻢ ﺁﻕ ﻣﻨﮕﻮﻝ ﻭ ﺑﮑﺸﻪ،
نوید ﺗﻮ ﻧﻤﺮﻩ ﺑﻐﻠﯽ ﺩﺍشته
ﺟـــ.ﻖﻣﯿﺰﺩه...!! :|
ویرایش توسط rebasss : 12-09-2014 در ساعت 07:21 PM دلیل: هااااااااار :)))
هِمَــــتی کُــن با ایـن زردِ شُمــــالی . . .
همه چیو بخشیدی حالا خودمون عنم نداریم بخوریم!.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
همسر بابک جهانبخش
هِمَــــتی کُــن با ایـن زردِ شُمــــالی . . .
به یارو میگن تا حالا
ســـ.کس
تلفنی کردی ؟
.
.
.
.
میگه آره ولی گوشیش قدیمی بود
کـــ.ونم
پاره شد خیلی درد داشت.
هِمَــــتی کُــن با ایـن زردِ شُمــــالی . . .
در حال حاضر 84 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 84 مهمان ها)