صفحه 1195 از 3602 نخستنخست ... 1956951095114511851193119411951196119712051245129516952195 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از 11,941 به 11,950 از 36012

موضوع: ☺ تاپیک شادی ☺ : جملات کوتاه + ترول + پیامک و سرگرمی + آپدیت

  1. #11941
    نیمه فعال
    تاریخ عضویت
    Oct 2014
    نوشته ها
    453
    تشکر
    5,788
    تشکر شده : 2,933

  2. 8 کاربر مقابل از nader70 عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند .


  3. #11942
    نیمه فعال
    تاریخ عضویت
    Oct 2014
    نوشته ها
    453
    تشکر
    5,788
    تشکر شده : 2,933
    اکبر عبدی میگفت : یک روز سر سریال با "حسین پناهی" بودیم ، هوا هم خیلی سرد بود ، از ماشین پیاده شد؛ بدون کاپشن....! گفتم :حسین این جوری اومدی از خونه بیرون....؟ نگفتی سرما می‌خوری...؟ کاپشن خوشگلت کو...؟ گفت : کاپشن قشنگی بود ، نه....؟ گفتم : آره...! گفت : من هم خیلی دوستش داشتم..... ولی سر راه یکی را دیدم که هم دوستش داشت و هم احتیاجش داشت...! ولی من فقط دوستش داشتم...! روحش شاد..... هوایمان سرد شده است......

  4. 8 کاربر مقابل از nader70 عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند .


  5. #11943
    فوق حرفه ای
    تاریخ عضویت
    Jan 2008
    نوشته ها
    35,707
    تشکر
    48,688
    تشکر شده : 38,972
    نقل قول نوشته اصلی توسط nader70 نمایش پست ها
    اکبر عبدی میگفت : یک روز سر سریال با "حسین پناهی" بودیم ، هوا هم خیلی سرد بود ، از ماشین پیاده شد؛ بدون کاپشن....! گفتم :حسین این جوری اومدی از خونه بیرون....؟ نگفتی سرما می‌خوری...؟ کاپشن خوشگلت کو...؟ گفت : کاپشن قشنگی بود ، نه....؟ گفتم : آره...! گفت : من هم خیلی دوستش داشتم..... ولی سر راه یکی را دیدم که هم دوستش داشت و هم احتیاجش داشت...! ولی من فقط دوستش داشتم...! روحش شاد..... هوایمان سرد شده است......


  6. 6 کاربر مقابل از pirana عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند .


  7. #11944
    فعال
    تاریخ عضویت
    Oct 2014
    نوشته ها
    5,589
    تشکر
    8,347
    تشکر شده : 20,562
    نقل قول نوشته اصلی توسط nader70 نمایش پست ها
    اکبر عبدی میگفت : یک روز سر سریال با "حسین پناهی" بودیم ، هوا هم خیلی سرد بود ، از ماشین پیاده شد؛ بدون کاپشن....! گفتم :حسین این جوری اومدی از خونه بیرون....؟ نگفتی سرما می‌خوری...؟ کاپشن خوشگلت کو...؟ گفت : کاپشن قشنگی بود ، نه....؟ گفتم : آره...! گفت : من هم خیلی دوستش داشتم..... ولی سر راه یکی را دیدم که هم دوستش داشت و هم احتیاجش داشت...! ولی من فقط دوستش داشتم...! روحش شاد..... هوایمان سرد شده است......

    شعرای حسین پناهی








  8. 5 کاربر مقابل از P!nk Rose عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند .


  9. #11945
    فعال
    تاریخ عضویت
    May 2009
    نوشته ها
    7,844
    تشکر
    0
    تشکر شده : 9,894
    ای که در فصل خزان بینی مرا با پشت خم ، این زمستان را مبین ، ما هم بهاری داشتیم ، این نیز بگذرد....

    صبح یک شب پرکارتون بخیر


  10. 4 کاربر مقابل از ehsansalehi عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند .


  11. #11946
    ehsan1361
    Guest
    نقل قول نوشته اصلی توسط pirana نمایش پست ها
    آواتارشو

  12. 5 کاربر مقابل از ehsan1361 عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند .


  13. #11947
    نیمه فعال
    تاریخ عضویت
    Aug 2014
    نوشته ها
    484
    تشکر
    3,533
    تشکر شده : 3,662
    غضنفر مریض میشه میره پیش دکتر. دکتر می گه:این شیاف هارو واست تجویز کردم . غضنفر میگه: خب چیکارشون کنم؟ دکتره می گه: خب بکن تو ک * ونت! غضنفر می گه: ببین دکتر خودت سر شوخیو وا کردی.حالا که اینجوره منم ریدم تو دهن پدرت!
    ویرایش توسط cherry : 12-12-2014 در ساعت 11:57 AM

  14. 8 کاربر مقابل از cherry عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند .


  15. #11948
    نیمه فعال
    تاریخ عضویت
    Aug 2014
    نوشته ها
    484
    تشکر
    3,533
    تشکر شده : 3,662
    تابلوی مغازه یارو: **** مارکت برادران عسکری، به جز یحیی تخم سگ!

  16. 7 کاربر مقابل از cherry عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند .


  17. #11949
    نیمه فعال
    تاریخ عضویت
    Aug 2014
    نوشته ها
    484
    تشکر
    3,533
    تشکر شده : 3,662
    غضنفر میخواسته بره خواستگاری...قبل از اینکه برن داخل خونه رو می کنه به خونوادش می گه: اونجا اگه بحثی چیزی پیش اومد هیشکی حق گه خوردن نداره الا آقام!






    غضنفر میره خواستگاری بابای عروس بهش میگه اون گلی که زدی به یقت خارش اذیتت نمیکنه غضنفر میگه خارش که نه ولی گلدونش که تو شورتمه بیچارم کرده!




  18. 8 کاربر مقابل از cherry عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند .


  19. #11950
    نیمه فعال
    تاریخ عضویت
    Aug 2014
    نوشته ها
    484
    تشکر
    3,533
    تشکر شده : 3,662
    دختر و پسر که روزی همدیگر را باتمام وجود دوست داشتن ، بعد از پایان ملاقاتشون با هم سوار یه ماشین شدند و آروم کنار هم نشستن … دخترمیخواست چیزی را به پسر بگه ، ولی روش نمیشد …! پسر هم کاغذی را آماده کرده بود که چیزی را که نمیتوانست به دختر بگوید در آن نوشته شده بود پسر وقتی دید داره به مقصد نزدیک میشه، کاغذ را به دختر داد . دختر هم از این فرصت استفاده کرد و حرفش را به پسر گفت که شاید پس از پ…ایان حرفش پسر از ماشین پیاده بشه و دیگه اون را نبینه … دختر قبل از این که نامه ی پسر را بخواند ، به اون گفت : دیگه از اون خسته شده ، دیگه مثل گذشته عشقش را نسبت به اون از دست داده و الان پسر پیدا شده که بهتر از اونه ..!پسر در حالی که بغض تو گلوش بود و اشک توی چشماش جمع شده بود ، با ناراحتی از ماشین پیاده شد…………در همین حال ماشینی به پسر زد و پسردرجا مــُـرد … دختر که با تمام وجود در حال گریه بود ، یاد کاغذی افتاد که پسر بهش داده بود!وقتی کاغذ رو باز کرد پسر نوشته بود:
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    اگــه یــه روز تــرکــم کـنــی میــمیــرم!

  20. 9 کاربر مقابل از cherry عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند .


صفحه 1195 از 3602 نخستنخست ... 1956951095114511851193119411951196119712051245129516952195 ... آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 112 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 112 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •