ﺍﻧﻘﺪﺭ ﮐﻪ ﻣﺎﻫﺎ ﻗﻠﯿﻮﻥ ﻛﺸﻴـــــﺪﯾﻢ
ﻧﺎﺻﺮﺍﻟﺪﯾﻦ ﺷﺎﻩ ﻗﺎﺟﺎﺭُ
ﺑـﺎﻗــــــــــﺮﺧﺎﻥُ
ﺳﺘــــــــﺎﺭﺧﺎﻥﻧـﮑﺸ� �ـــــــــﺪﻥ
.
.
.
.
ﺣـﻖ ﻣـﺎﻫﺎﺳﺖ ﮐﻪ ﻋﮑﺴﺎﻣﻮﻥ ﺭﻭﯼ ﻗﻠﯿﻮﻧﺎ ﺑﺎﺷﻪ ﻧﻪ ﺍﻭناااااا....
هِمَــــتی کُــن با ایـن زردِ شُمــــالی . . .
ﺍﻟــــــــــــــــــــــ ﺎﻥ....
هه....
ﻧــــﻪ...
هنوز زوده .....
صبركن ........
ﻓﻌﻠــــﺎً ﺩﻭﺭﺕ ﺧﯿـــــﻠﯽ ﺷـــــــــﻠﻮﻏﻪ ... .....
ﺗﻨــــــﻬﺎﺕ ﮐـــــــﻪ ﮔﺬﺍﺷﺘــــــــﻦ ......
ﺑــــــﺎﻫـــــــﺎﺕ....
ﺧﯿﻠــــــــــــــــــــ� ��
ﺣــــــــــــــﺭﻑ ﺩﺍﺭﻡ....
ﺧﯿﻠــــــــــــــــــــ� ��!..
وعده ماباشه روزى که دوباره واسه داشتنم ساعت هامنتظربمانی...
نترس!!!!
خيلى دورنيست....
هِمَــــتی کُــن با ایـن زردِ شُمــــالی . . .
مهدی موسوی پدر سبک غزل پست مدرن هستش ...
تازه میگی اهلِ دلِ ؟
فقط تو کتابا دنبال مهدی نباش ، چون بخاطر چاپ سانسور میشن متاسفانه ...
صفا رو هم دوس دارم ...
بهشت من
می برندت به خواب، دیدن من
تا ببینند پوز خندت را
سالها پیش نیز از خوابم
برده بودند می برندت را
سر خرمن قرار من با تو
خرِ من سر نداشت از آغاز
خر من بال داشت،پرمیزد
افق نسبتا بلندت را
رخت از بندرخت می افتد
میوه هم از درخت می افتد
همه ی پرتقال های جهان
بی قرارند سینه بندت را
سربه زیر نیازمندیها!
مثلا روزنامه می خواندی
خوانده بودندجمله ی کلمات
آن دو چشم نیازمندت را
روز وشب در پی تو می گشتند
همه سلولهای غمگینم
تا نشان از تو یافتم دیدم
که عوض کرده اند بندت را
طعنه های تو زخم زالوها
نیش زنبورهای کندوها
من بدبخت مثل هالوها
نوش جان میکنم گزندت را
چه هوسها که می زند به سرت
از دغل دوستان دور و برت
من به تلخی نگاه میکنم و
مگسان می خورند قندت را
وبه تحقیق می توان فهمید
هیچکس جز تو دلپسندت نیست
از محالات ممکن است اینکه
بپسندد کسی پسندت را
می برندم به خوابِ دیدن تو
می برندم به خاک ریختنت
روی گوری که سرنوشت من است
دوزخا!گور من بهشت من است
ناگهان صفا دوست داشتنی میشود
هِمَــــتی کُــن با ایـن زردِ شُمــــالی . . .
شبا 99 درصد مغزم موافقه بخوابم اما اون یک درصد باقیمونده میگه
.
.
.
.
.
بیا درمورد اینکه چرا پنگوئنا زانو ندارن فکر كن..
هِمَــــتی کُــن با ایـن زردِ شُمــــالی . . .
دو روز پیش رفته بودم تهران ، رفتم تو پارك
ديدم آتی با پای شکستش تنها روي يه نيمكت نشسته و غم انگيز داره به زمين نگاه مي كنه
يه گل از تو پارك كندم
بردم براش
گفت اين براي منه صابر؟
گفتم بله مادمازل بعد يه لبخندي زد
منم يه لبخندي زدم
بعدش رفتم پيش باغبون پارك گفتم اون دختره رو اونجا مي بيني
گفت اره
گفتم اين همونيه كه هر سري مياد تو پارك گل مي كنه
باغبونم با بيل به سمت آتی حمله ور شد
بله پس چي
خيال كردي من اهل اين جلف بازي ام
من فقط مي خواستم ببينم آتی وقتی پاش شکسته و خیلی غمگينه با چه سرعتي میتونه فرار كنه!!
هِمَــــتی کُــن با ایـن زردِ شُمــــالی . . .
تف تو روحه اونایی که
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
وقتی خوشن,میس کالشونیم...!
وقتی تنها میشن,رفیق فابشونیم...!
لایک نکردی نکردی فقط تف یادت نره!!!
هِمَــــتی کُــن با ایـن زردِ شُمــــالی . . .
رفتم تو مغازه خواستم بقال محل مون و اسکل کنم گفتم : تخم مرغ غاز دارید؟
گفت : نه كیـــ.رخر اسب داریم!
:| از اون کـــ.سکشای عالم بود
هِمَــــتی کُــن با ایـن زردِ شُمــــالی . . .
در حال حاضر 169 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 169 مهمان ها)