بــ.اسن چیست؟
باســـ.ن کره ایست که از دونیم کره شرقی و غربی تشکیل شده با یک مرکز بسیار زیبا!
در این کره زیبا بدلیل وجودگازهای سمی هیچ محصولی نمیتوان کاشت جز خيار !
آلت تنـــاسلی زن چیست؟
از بی مهرگان و نرم تنان است. ظاهر آرامی دارد. جنسش شبیه پاستیل است. با وجود قدرت ویران کننده اش هرماه چند روز مریض میشود. بعد از مریضی به شدت گرسنه شده و هنگام شکار بشدت عرق میکند و با اینکه دندان ندارد اما طعمه را تا خرخره میبلعد و پس از مکیدن مایعات بدن، قربانی را سست و نیمه جان رها میکند.
آلت تنـــاسلی مرد چیست?
از بیداد گران است. شبکاری را دوست دارد پوست سرش را از کودکی از دست داده؟ در مقابل بدحجابی قدعلم میکند دو یتیم را زیر سایه خود نگه داشته. مودب است و به احترام خانمها ازجایش بلند میشود و آنقدر عاطفی و مهربان است که اگر او را نوازش کنی اشک شوق از چشمش جاری میشود
هِمَــــتی کُــن با ایـن زردِ شُمــــالی . . .
الان رفتم دو دقيقه آشغال بذارم پايين ، انقدر هوا سرد بود كه تو آسانسور به خودم مى گفتم :
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
نبايد بخوابى لعنتى :|
هِمَــــتی کُــن با ایـن زردِ شُمــــالی . . .
ﭘﺪﺭ ﺩﺧﺘﺮ ﺑﻪ ﭘﺴﺮ ﮔﻔﺖ :
ﺷﺮﻁ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﺑﺎ ﺩﺧﺘﺮﻣﻦ ﺍﯾﻨﻪ ﮐﻪ ؛
ﺍﯾﻦ ﻟﯿﻮﺍﻥ ﭘﺮﺍﺯ ﺁﺏ ﺭﻭ ﺑﺒﺮﯼ ﺑﺎﻻﯼ ﮐﻮﻩ ﺑﺪﻭﻥ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺣﺘﯽ
ﻗﻄﺮﻩ ﺍﯼ ﺍﺯﺵ ﮐﻢ ﺑﺸﻪ.
ﭘﺴﺮ ﺭﻓﺘﻮ ﺑﺮﮔﺸﺖ ﭘﺪﺭ ﺩﺧﺘﺮﺗﻌﺠﺐ ﮐﺮﺩ ﺩﯾﺪﻟﯿﻮﺍﻥ ﭘﺮﻩ !!!...
ﺑﺎﻻﺧﺮﻩ ﺑﺎﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﺁﻧﻬﺎ ﻣﻮﺍﻓﻘﺖ ﮐﺮﺩ .
ﺍﺯ ﭘﺴﺮﭘﺮﺳﯿﺪﻥ ﻣﺎﺩﯾﺪﯾﻢ ﮐﻪ ﺁﺏ ﺍﺯﻟﯿﻮﺍﻥ ﺭﯾﺨﺖ ﻭﻟﯽ ﺣﺎﻻ
ﭘﺮ ﺑﻮﺩ !!!
ﭘﺴﺮ ﮔﻔﺖ : ﺗﺮﺱ ﺍﺯﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩﻥ ﻋﺸﻘﻢ ﺑﺎﻋﺚ ﺷﺪ
ﺍﺷﮏ ﺑﺮﯾﺰﻡ ﻭﺗﻤﺎﻡ ﺍﺷﮑﻬﺎﻡ ﺩﺭ ﻟﯿﻮﺍﻥ ﺭﯾﺨﺖ ولی چون کافی نبود توش شاشیدم .
هِمَــــتی کُــن با ایـن زردِ شُمــــالی . . .
مردی دیروقت ‚ خسته از كار به خانه برگشت. دم در پسر پنج ساله اش را دید كه
در انتظار او بود.
سلام بابا ! یك سئوال از شما بپرسم ؟
- بله حتماً.چه سئوالی؟
- بابا ! شما برای هرساعت كار چقدر پول می گیرید؟
مرد با ناراحتی پاسخ داد: این به تو ارتباطی ندارد. چرا چنین سئوالی میكنی؟
- فقط میخواهم بدانم.
- اگر باید بدانی ‚ بسیار خوب می گویم : 20 دلار
پسر كوچك در حالی كه سرش پائین بود آه كشید. بعد به مرد نگاه كرد و گفت : میشود
10 دلار به من قرض بدهید ؟
مرد عصبانی شد و گفت : اگر دلیلت برای پرسیدن این سئوال ‚ فقط این بود كه پولی
برای خریدن یك اسباب بازی مزخرف از من بگیری كاملآ در اشتباهی‚ سریع به
اطاقت برگرد و برو فكر كن كه چرا اینقدر خودخواه هستی. من هر روز سخت كار
می كنم و برای چنین رفتارهای كودكانه وقت ندارم.
پسر كوچك‚ آرام به اتاقش رفت و در را بست.
مرد نشست و باز هم عصبانی تر شد: چطور به خودش اجازه می دهد فقط برای
گرفتن پول ازمن چنین سئوالاتی كند؟
بعد از حدود یك ساعت مرد آرام تر شد و فكر كرد كه شاید با پسر كوچكش خیلی تند و
خشن رفتار كرده است. شاید واقعآ چیزی بوده كه او برای خریدنش به 10 دلار نیاز
داشته است.
به خصوص اینكه خیلی كم پیش می آمد پسرك از پدرش درخواست پول كند.
مرد به سمت اتاق پسر رفت و در را باز كرد.
- خوابی پسرم ؟
- نه پدر ، بیدارم.
- من فكر كردم شاید با تو خشن رفتار كرده ام. امروز كارم سخت و طولانی بود و همه
ناراحتی هایم را سر تو خالی كردم. بیا این 10 دلاری كه خواسته بودی.
پسر كوچولو نشست‚ خندید و فریاد زد : متشكرم بابا ! بعد دستش را زیر بالشش برد
و از آن زیر چند اسكناس مچاله شده در آورد.
مرد وقتی دید پسر كوچولو خودش هم پول داشته ‚ دوباره عصبانی شد و با ناراحتی
گفت : با این كه خودت پول داشتی ‚ چرا دوباره درخواست پول كردی؟
پسر كوچولو پاسخ داد: برای اینكه پولم كافی نبود‚ ولی من حالا 20 دلار دارم. آیا
می توانم یك ساعت از كار شما را بخرم تا فردا زودتر به خانه بیایید؟
من شام خوردن با شما را خیلی دوست دارم ... .
هِمَــــتی کُــن با ایـن زردِ شُمــــالی . . .
مجلس میهمانی بود.
پیر مرد از جایش برخاست تا به بیرون برود.اماوقتی که بلند شد،عصای خویش را بر عکس بر زمین نهاد.
و چون دسته عصا بر زمین بود،تعادل کامل نداشت.دیگران فکر کردند که او چون پیر شده،دیگر حواس خویش را از دست داده و متوجه نیست که عصایش را بر عکس بر زمین نهاده.
به همین خاطر با حالتی که خالی از تمسخر نبود به وی گفتند:
پس چرا عصایت را بر عکس گرفته ای؟!
پیر مرد آرام و متین پاسخ داد:
زیرا انتهایش خاکی است؛می خواهم فرش خانه تان خاکی نشود...
مواظب قضاوتهایمان باشیم،
هِمَــــتی کُــن با ایـن زردِ شُمــــالی . . .
در حال حاضر 115 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 115 مهمان ها)