حجاب واقعا مصونیت میاره شما بتمن رو نگاه کن. تا حالا دیدی شکست بخوره؟
واسه اینه که حجابش کامله!!! پس خواهرم به حجابت اهميت بده
حجاب واقعا مصونیت میاره شما بتمن رو نگاه کن. تا حالا دیدی شکست بخوره؟
واسه اینه که حجابش کامله!!! پس خواهرم به حجابت اهميت بده
ویرایش توسط rebasss : امروز در ساعت 07:19 PMدلیل:دلم میخواست :))
سر شبی دختره رو ادد کردم؛ رفتم پستاشو ببینم ... . . . . . . ک.س.ک.ش همه ی پستاش عکسهای خودش با ت.ا.پ و شلو.ارک و ش.ر.ت و سـ.ـوت.یــن بود...
خو دی.وث سر در پروفایلت بنویس با «گـــلــنــار» وارد شوید...
فداااا
بازم که احسانو اخراج کردن ، عجبااااا
آره داداش ، داریم متاسفانهوا مگه داریم همچین بازدیدکننده هایی؟
یه عده میان میخونن خندشونو میکنن بعد از نظرشون پست ایراد داره گزارش میدن به مدیریت ، مدیریت هم هر چندوقت یه بار میاد به ما تذکر میده ...
افسوس که اون دسته از افراد حالیشون نمیشه وقتی از پستای تاپیک خوششون نمیاد نباید بیان تو این تاپیک ...
هِمَــــتی کُــن با ایـن زردِ شُمــــالی . . .
اتوبان، رودخانه ای غمگین است که مرا از تو دور می کند
آب که از سر ما گذشت
اما ماهی ها غرق نخواهند شد
تنها در کنار اتوبان می ایستند
و برای شیشه های بالا کشیده دست تکان می دهند
تا از سرما یخ بزنند
و روی آب بیایند
تنها سنگ ها هستند
که برای همیشه ته نشین خواهند شد
تو با شوهرت ماهی می خوری
من زُل می زنم به ماه و
دیوانه می شوم و
کوچه ها را آواز می خوانم و
به سنگ ها لگد می زنم و
زنم و ...
بغضم می ترکد
از تو که دور می شوم
کوچه که هیچ !
گاهی اتوبان هم بن بست است
من رودخانه ای را می شناسم
که با دریا قهر کرد
و عاشقانه
به فاضلاب ریخت
از : [فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
«حسن» آن گوشه نشسته ست که دودی بکند
خسته بر سیخ رود... بعد صعودی بکند!
«عاطفه» گوشه ی هال است در آغوش کسی
نه که از سـ-ـِ-کس... که «مهشید» حسودی بکند!
«مریم ِ» مست به دنبال «علی» می گردد
باید آن کار که دیر است به زودی بکند!...
■
ضبط روشن شد و یکباره همه کنده شدند
اسم ها در وسط خانه پراکنده شدند
جام ها رفت هوا... نوش! [صدایی آمد]
خنده در گریه شده... گریه ی در خنده شدند
سر ِ من گیج از اندیشه ی در هستی بود
زن عقدیم کمی آنور ِ بدمستی بود!
لب به لب بود در آغوش کسی کنج اتاق
من پی ِ جاذبه ی فلسفه ام در اخلاق!
عشق آن است که از قدرت «من» می کاهد
لذت آن است که او خواسته، او می خواهد
بوسه می داد به رحمانیت ِ عامش که...!
من، پُر از لذت ِ دیدن وسط آتش که...
خانه از هوش شد و پنجره دیواری شد
زن ِ عقدیم به رقص آمده و ماری شد
بعد پیچید در آغوش زنانی دیگر
من به خود آمدم از طیّ جهانی دیگر
بسته شد، باز شد و بسته ی لذت، مشتش!
مردی آهسته در آغوش گرفت از پشتش
همه راضی و من ِ سوخته بدتر راضی
بعد سیگار درآورد به آتشبازی
آتش فندک دلخسته لب ِ سیگارش
او پی ِ کار خود و جمع، همه در کارش!
بَعد رفتیم به مستی ِ اتاقی دیگر
بُعد تنهایی و لذت وسط ِ ما سه نفر!
شب سه قسمت شده از چشم و لب بیهوشش
عادلانه وسط مرد و من و آغوشش
شب سه قسمت شده از مرد و من ِ در بندش
عادلانه وسط ِ حادثه ی لبخندش
حرکت دست و لبش حالت بازی دارد!
شبِ موهاش سرانجام درازی دارد
همه ی فلسفه ها جمع شده در شادی
زن عقدیم، برهنه! وسط ِ آزادی
گوشه ای پرت شده غیرتم و تن پوشش
عشق در چشمم و در چشمش و در آغوشش...
■
پچ پچ جمع شده توی اتاق بغلی
حسن و عاطفه و مریم و مهشید و علی
جمع ِ آماده شده، خنده ی آماده شده
پچ پچ و حرکت سرهای تکان داده شده
جمع بیمار، شب ِ بی هدف ِ سرگردان
بحث داغ من و تو باعث ِ خوشحالی ِ شان
بحث بدبختی من، بحث ِ تو ِ هرجایی!
باعث حرف زدن در وسط تنهایی!
تا دم ِ خانه سر ِ ما هیجان و لبخند
تا فراموش کنند اینهمه تنها هستند
بعد مسواک زدن، توی توالت ریدن
بعد بی حرف زدن پشت به هم خوابیدن...
■
فلسفه خواندن ما در وسط تختی که...
بُهت و ترسیدن ِ از اینهمه خوشبختی که...
نقشه ی فانتزی و تجربه هایی تازه
عشق و دیوانگی ِ درهم و بی اندازه
خواب من روی کتاب و صفحات ِ باقی
پایبندی تو به نسبیت ِ اخلاقی!!
خانه ای ساخته از عشق و کتاب و کاغذ
بغلی سفت تر از سفت تر از سفت تر از...
طرح انسانی یک حسّ فرا انسانی
طرح لبخند تو در خواب و شب طولانی...
از : [فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
در حال حاضر 69 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 69 مهمان ها)