یارو رو بعد از چهل روز از زیر آوار در میارن میگن چطوری چهل روز تونستی زنده بمونی. میگه اون گوشه یه سوراخ بود شبها میرفتم سر کوچه ساندویچ میخوردم برمیگشتم تا برادرای هلال احمر بیان نجاتم بدن
یارو رو بعد از چهل روز از زیر آوار در میارن میگن چطوری چهل روز تونستی زنده بمونی. میگه اون گوشه یه سوراخ بود شبها میرفتم سر کوچه ساندویچ میخوردم برمیگشتم تا برادرای هلال احمر بیان نجاتم بدن
هِمَــــتی کُــن با ایـن زردِ شُمــــالی . . .
آورده اند شیخ به همراه تنی چند از مریدان عازم بلاد کُفر گشته و به هتلی دخــول کردند. به محض جلوس در اتاق، همی برق ها برفت و شیخ و مریدانش جملگی اندر کف برق بودندی , تا آنکه مریدی تلفنی در آن حوالی بیافت و با هزار بدبختی داخلی مورد نظر را شماره گیری نموده، لکن نتوانست منظور خود را بر هتل دار تفهیم نماید. مریدان یک به یک گوشی در دست گرفته و هرچه زور زدند تا منظور خویش تفهیم نمایند نشد که نشد !!!از قضا شیخ رو بر ایشان کرده و فرمودند: Animal ها، تلفن را بر من همی عرضه دارید تا شما را کار یاد دهم.شیخ چونان که گوشی در دست گرفتند با لهجه ای بسیار شیوا و فصیح عرض کردند:
" Edison Dead In This Hotel " !!!
و چون چشم بر هم زدنی برقها بیامد ... !!!آورده اند که مریدان دو به دو سرهای خویش را بر یکدیگر کوبیده و خشتکهای خویش جر همی بدادندی و سپس در گروه های سه تایی عازم خیابان های بی روح شهر پاتایا گشتند, بلکه اندکی آرام گیرند.
هِمَــــتی کُــن با ایـن زردِ شُمــــالی . . .
اوردند روزی شیخ و مردان در کوهستان سفر میکردندی و به ریل قطار ریسدندی که ریزش کوه ان را به بند اورده بود.ناگهان صدای قطار از دور شنیده شدشیخ فریاد زد که جامه هارا بدرید و اتش زنید که بدجور این داستان را شنیده ام!!!و در حالی که جامه ها را اتش میزدند فریاد میکشیدند و به سمت قطار حرکت میکردند/مریدی گفت:یا شیخ نباید دستمان را در سوراخی فرو بکردندی؟شیخ گفت:نه حیف نان ان یک داستان دیگر است(خاک تو مخت) راننده قطار که از دور گروهی را دید لخت که فریاد میزنند فکر کرد که به دزدان زمین سومالی برخورد کرده!!و تخت گاز داد و قطار به سرعت به کوه خورد و همه سرنشینان جان به جان افرین مردند. شیخ و مریدان ایستادند شیخ رو به بقیه کرد و گقت:قاعدتا نباید اینگونه میشد؟!؟!پس یه پخمه ای رو کرد و گفت احمق تو چرا لباست را در نیاوردندی و اتش نزدندی؟پخمه گفت:اخر الان سر ظهر است گفتم شاید همینطوری هم مارا ببینند و نیازی نباشد که...!!
هِمَــــتی کُــن با ایـن زردِ شُمــــالی . . .
در بيت (نترس از عاشق شدن بيا اون با من)ضمير "اون" به كدام گزينه اشاره دارد ؟
1) كـــ.اندوم
2) مخارج كـــورتاژ
3) خونه خالی
هِمَــــتی کُــن با ایـن زردِ شُمــــالی . . .
نقل قول نمیده باووو
آواتارت بستگی به اس اومدن از طرف بانک داره
هِمَــــتی کُــن با ایـن زردِ شُمــــالی . . .
زنـدگـي خـيلـي قـشنـگـه؛ (^_^)
..
..
..
..
..
..
..
..
الـبـتـه بـستگـي داره چـقـد خــودتــو بــه خـريـت بـزنـي
هِمَــــتی کُــن با ایـن زردِ شُمــــالی . . .
دوست دخترمو بردم خونه یه سیــنشو دارم میخورم میگم اون یکیم درار بخورم
میگه:اونو گذاشتم واسه شوهر آیندم!!!!!
خداروشکر یه سری از ارزشها هنوز پابرجان
هِمَــــتی کُــن با ایـن زردِ شُمــــالی . . .
در حال حاضر 115 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 115 مهمان ها)