{دورود مریدکانم ، یکم زیاده ولی بخونید ، در ضمن فقط یه پست طنزه به خدا ...}
روزی ندا بر شیخ رسید که یاشیخ ; برای اثبات ایمانت به ما باید در آزمونی الهی شرکت کنی ، که همانا این یک آزمون است بس شگرف و سخت....
شیخ که گُه گیجه گرفته بود پرسید : آزمون چیه ؟؟!!! ندا گفت : مدرسان شریف . شیخ گفت : چی ؟؟ باز ندا آمد : مدرسان شریف ...
شیخ از ترس رتبه نیاوردن در آزمون ، سریعا" دست دراز کرده و خشتک نزدیک ترین مرید را گرفته و به صحرا کشاند و هرچه مرید خشتک برگشته تقلا کرد طَرفی بر نبست ، و شیخ او را دراز به دراز کرده و کارد میراکِل پـَچ خویش را که از ماهواره سفراش داده بودندی را بر گلوی وی نهاد ، اما هرچه جون کند ، چاقو گلوی مرید را نبریدکه نبرید ....
سایر مریدان که نظاره گر بودند : یک صدا میگفتند : شیخ بکُن تو شیکمش !!
در همین اثناء صدائی آمد : ...آآآآآآِِییی چاقو تیز کُنیه ...چاقو تیز میکنـُم .....
شیخ خشتک برکشید و بدو بدو رفت و چاقوی میراکِل پـَچ را داد تا تیز کنند لکن طرف گفت : ای پیر خرفت مگه تو کانال ماهواره ایی نگاه نمیکنی صد بار گفته این چاقو لیزری ها رو تیز نمیکنن !!! شیخ که در پاسخ آزمون ، عین خر با بار در گل مانده بود گفت : ای ندا چه کنم ؟
ندا گفت یا شیخ : به اطراف خود بنگر و جنبنده ای را بجای مرید قربانی کن .... شیخ به اطراف نگاه کرد و بزی را دید و فریاد برآورد : اون بز رو بیارید بُکشیم یه کباب مشتی بزنیم تو رگ هر چند مقدارش کم است اما نفری یه سیخ هم غنیمته ...
در همین حال شیخ گوسپندی دیگر را هم بدید ، پس اشک شوق در چشمانش جمع شد و گفت : منو این همه خوشبختی محاله محاله ای مریدان خشتک بدرانید که گوشت فراوان برسید ...
باز چون نگاه کرد دید دو گوسپند دیگر نیز بیامدند ... شیخ رو به آسمان کرد و گفت : خدایا دوربین مخفیه ؟؟؟ مگه قصابی باز کردم ؟!!! ....
در همین حال مریدی نعره از خشتک برکشید که یا شیخ ، در رو که چوپان گله آمد ..... و شیخ چون نکو تر اطرافش را نگه کرد ، چوپان خشمناکی بدید که گرز خویش بدور سر میچرخاند و به خونخواهی بز و گوسپندان گله اش به سمت برو بچ مرید حمله ور شده است ، شیخ که بیضــه فنگ نموده بودی خشتک به دندان گرفته و همچون اوسین بولت ( رکورددار دو 100 متر جهان ) فرار همی نموده و بی خیال کباب و بساط و آزمون الهی گردید ....
هِمَــــتی کُــن با ایـن زردِ شُمــــالی . . .
تهاﺟﻢ ﻓﺮﻫﻨﮕﯽ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺑﺪﺗﺮ ﻧﺪﯾﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ:
ﮔﻮﺟﻪ ﺍﺵ ﻣﺎﻝ ﻭﺭﺍﻣﯿﻦ !!!
ﺧﯿﺎﺭﺵ ﻣﺎﻝ ﻣﺎﺯﻧﺪﺭﺍﻥ !!!
ﭘﯿﺎﺯﺵ ﻣﺎﻝ ﺩﻣﺎﻭﻧﺪ!!!
. ...
.
.
.
.
.
.
.
.
.
ﺑﻌﺪ ﮐﻪ ﺧرﺩﺷﻮﻥ ﻣﯿﮑﻨﯽ ﻣﯿﺸﻪ
"ﺳــﺎﻻﺩ ﺷــﯿــﺮﺍﺯﯼ
هِمَــــتی کُــن با ایـن زردِ شُمــــالی . . .
روزی مردی به نام نوید با دوچرخه از خیابان عبور میکرد
بسیار مرد فهیم!! باوجدان و مردمدار بود این نوید
ناگهان کنترل دوچرخه خودرا ازدست داد و گوشه فرمون دوچرخش به آیینه بغل بنزی کشیده شد و خط بسیار ریزی برآیینه افتاد
نوید درستکارقصه ماپایین اومد و صاحب بنزرا پیدا نکرد
تصمیم گرفت یادداشت و ادرس برای وی بگذارد پس از گذاشتن یادداشت رفت
صاحب بنز ک امد متوجه یادداشت نویدمان شد ک اینچنین نوشته بود؛
ای شخص محترم باکمال خشوع و تواضع از شما عذرخواهی میکنم که خط کوچکی برآینه اتومبیل گرانقیمتتان وارد کردم
بنده خیاطی کوچکی دارم در وسط شط کارون
جهت پرداخت خسارت و عذرخواهی تشریف بیاورید در خدمتتان هستم البته باید ببخشید
چون قلم و کاغذی پیدا نکردم با نوک چاقو برایتان روی کاپوت ماشینتان یادداشت گذاشتم
ادرس محل کار و منزل را روی صندوق عقب نوشتم جا نشد بقیه رو روی درب سمت چپ نوشتم
تلفن منزل و محل کار نیز روی درب سمت راسته اگر پیدام نکردین منزل یکی از بستگانم ک آدرس همه روی سقف ماشین هست منتظرتان هستم
امضاء؛نوید الرابع |:
هِمَــــتی کُــن با ایـن زردِ شُمــــالی . . .
دختره پیام داده: سلام.
منم جواب دادم: سلام.
جواب داده: نه کم کم داره ازت خوشم میاد آدم جالبی هستی!!
هِمَــــتی کُــن با ایـن زردِ شُمــــالی . . .
این روزها که تفریحم کم شده، ﺁﻫﻨﮓ ﮐﻮﯾﺮ گوگوش
ﺭﻭ ﻣﯿﺬﺍﺭﻡ,
ﺍﻭﻥﺍﻭﻧﻮﺭ ﺩﺍﺩ ﻣﯿﺰﻧﻪ :
ﺧﺪﺍﯾــﺎ ﺧﺪﺍﯾــﺎ ...
ﮐﻮﯾــــــــــــﺭﻡ ﮐﻮﯾــــــﺮﻡ !!!
ﻣﻨﻢ ﺍﯾﻨﻮﺭ ﻫﯽ ﺩﺍﺩ ﻣﯿﺰﻧﻢ :
ﺑﻪ ﻛﻴـــــــــﺮﻡ ﺑﻪ ﮐﯿــــــــــــــــﺮﻡ !!!
ﺧﯿﻠﯽ ﻓﺎﺯ ﻣﯿﺪﻩ
هِمَــــتی کُــن با ایـن زردِ شُمــــالی . . .
در حال حاضر 166 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 166 مهمان ها)