دو رفيق ميرن به روستا، يکي شروع ميکنه به خريدن الاغ روستاييان به قيمت صد تومان، بيست درصد مردم الاغشون را مي فروشند
هفته بعد دوباره به روستا ميره و قيمت الاغ را صد و سي تومان اعلام ميکنه، اين دفعه هم سي درصد مردم الاغهاشون را مي فروشند
هفته بعد خريدار قيمت الاغ را 200 تومان اعلام ميکنه، و چهل درصد مردم ميفروشند
خريدار موقع رفتن ميگه قيمت الاغ همينطور داره ميره بالا، هفته ديگه هم ميام،
مردم براي فروش هفته بعد به تکاپو مي افتند و در صدد خريد الاغ به اميد فروش به قيمت بيشتر تلاش ميکنند. اما با کمبود الاغ مواجه ميشند چراکه بيش از نود درصد الاغها فروخته شده بود.
در اين حال رفيق دومي وارد ماجرا ميشود و يک سوم الاغهاي خريداري شده توسط رفيق اولي را به قيمت 250 تومان به خود روستاييان ميفروشد و آنها نيز با کمال ميل ميخرند و فرداي آنروز يک سوم ديگر را به قيمت 300 تومان و روز ديگر يک سوم بقيه را به قيمت 350 تومان،نتيجه اينکه مردم نگون بخت روستا الاغهاي خودشان را به چندين برابر قيمت خريده بودند و غافل از اينکه در هفته بعد نه خريداري خواهد بود و نه سودي-