به لطف تدبیر و امید کالیبرمون بالاترم میره
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
به لطف تدبیر و امید کالیبرمون بالاترم میره
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
تا چایی دم کنه خراب شدیم سرش
2 سال بریم خدمت ، بعد از خدمت تازه 2 حالت داره :
1- کار گیرمون نمیاد و میریم معتاد و مفنگی و انگل اجتماع میشیم و جنازمونو از توی جوب جمع میکنن و بدبخت میشیم
2 - شانسی شانسی کار گیر میاریم با حقوق بخور و نمیر ، بعد سر سال نشده مادرت برات زن میگیره تا آخر عمر باید سگ دو بزنیم و بدبخت بشیم
کلا در هر دو حالت بدبخت میشیم ...
این بود زندگی
هیچکی مثل موسیقی آدم رو درک نمیکنه..هیچکی
پسرخالم اینا یه گروه زده بودن تو لاین 5،6 تا از پسرای فامیل توش جمع بودیم ؛ دو تا دختر هم آورده بودن تو همون گروه ...
عاقا پسرخالم مخ یکیشونو میزنه تل میگیره ازش ، بعد با هم قرار میزارن میرن بیرون و از این حرفا حالا قصد پسرخالم کردن بود قصد دختره ازدواج ، که دختره بدجور گیر داد به ازدواج سر همین موضوع پسرخالم میکشه از دختره بیرون باهاش کات میکنه ، بعد پسر داییم میفهمه میره به دختره میگه شماره خواهرتو میدی باهاش دوس بشم ، دختره هم شماره خودشو میده به پسرداییم در حالی که میدونست پسرداییم با پسر خالم فامیلِ ، هیچی دیگه دختره مخ پسر دایی ما رو میزنه ، اول پسر داییم میگفت فقط میخوام زمینش بزنم ، بعد پسر خالم گفت نه باووو من هر کاری کردم نشد پا نمیده نمیتونی ، پسر داییم گفت حالا ببین ، عاقا شوخی شوخی پسرداییم عاشقه دختره میشه باهاش قراره ازدواج میزاره سر همون که قرار گزاشته ترتیب دختره رو میده پرده کُشون میکنه
دختره میفته گردنش ، همین دو هفته پیش رفتن عقد کردن ، تابستون هم جشن عروسیشونه
البته قبل اینکه اینا عقد کنن من رفتم تو لاین پست گذاشتم :
دل به آبی آسمان بدهی
به همه عشق را نشان بدهی
بعد در راه دوست جان بدهی
دوستت عاشق زنت باشد
خودِ پسرداییم وقتی که اینو گزاشتم میومد میخندید ...
حالا ما منتظریم عروسیشون بشه پسرخالم بره با عروس برقصه
آخره سوژستا
آخ آخ چقدر بخندیم اون شب ، هر جور به موضوع نگاه کنی خنده داره
به نظر شما پسرخالم باید شب عروسی بخنده یا گریه کنه؟
پسرخالم هر چی صحبت خاک بر سری با دختره کرده بود رو به ما گفته
هِمَــــتی کُــن با ایـن زردِ شُمــــالی . . .
در حال حاضر 90 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 90 مهمان ها)