اقا اون خاطره دیشب منو که خوندین ، اما خاطره دوم:
یک روز دیگه هم خونه نشسته بودم این دفعه داشتم با انگشت های پام بازی میکردم که خواهر عزیزم دوان دوان و نفس زنان اومد تو خونه گفت: پیمان چه نشسته ای که یک دختر برات پیدا کردم پنجه آفتاب. تمام شرایطش عالیه. همه چیش به تو میخوره برای ازدواج. خیلی خیلی خوبه. اصن یک وعضی.
خواهرم این قدر از دختره تعریف کرد که من دیگه مطمئنم شدم که دیگه باید با همین دختر ازدواج کنم و دست کردم تو کیفم شناسنامه ام رو درآوردم که برم کپی بگیرم جهت تکمیل مدارک دفتر ازدواج و به این فکر افتادم که کت و شلوار دامادی رو از هاکوپیان بخرم یا میدون امام حسین و شام عروسی زرشک پلو با مرغ بدم یا لازانیا که یهو به خودم اومدم و بهش گفتم: خب هماهنگ کن ببینمش.
خواهر محترم فرمودن: والا من زیاد نمی شناسمش. فقط این دختر هر روز ساعت پنج، میدون فاطمی سوار تاکسی میشه.
هیچکی مثل موسیقی آدم رو درک نمیکنه..هیچکی
تو گیلان هر منطقه یه جور لهجه گیلکی داره که مخصوص همون منطقه هستش ، یه جور گیلکی هم هستش که بتازگی کشف شده که به گیلکی پوریایی معروف هستش که هنوز دیرینه شناسان در رمز گشایی این نوع خاص در تلاشند ...
پ.ن مورد داریم که الان پیمان میگه دیرینه چه ربطی داره باس میگفتی زبان شناسان باستانی ، باید عرض کنم که از این کلمه خوشم اومد واسه همون ، اصن دلم خواست
هِمَــــتی کُــن با ایـن زردِ شُمــــالی . . .
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
هِمَــــتی کُــن با ایـن زردِ شُمــــالی . . .
در حال حاضر 77 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 77 مهمان ها)