وقتی مجتبی و نوید مشغول باشه سرشون همینه ...نوشته اصلی توسط Peyman
ما خیلی وقت است امیدمان را از باقی جمع بریده ایم ؛ هر از گاهی آنان می آیند و صباحی دگر پژمرده و نالان رخت را از اینجا میبندند ...
وقتی مجتبی و نوید مشغول باشه سرشون همینه ...
ما خیلی وقت است امیدمان را از باقی جمع بریده ایم ؛ هر از گاهی آنان می آیند و صباحی دگر پژمرده و نالان رخت را از اینجا میبندند ...
هِمَــــتی کُــن با ایـن زردِ شُمــــالی . . .
مثل یکی رهگذر از کوچه ها
می گذرم هر سحر از کوچه ها
آی نسیم سحری ، صبرکن ما را باخود ببر از کوچه هادلتنگم دلتنگ از خانه ها
وز معبر، از گذر، از کوچه هاآی نسیم سحری ، صبرکن ما را باخود ببر از کوچه هاباید پل زد به خیابان عشق
یک شب آسیمه سر از کوچه هاباید با بوی گل سرخ رفت
جایی دلبازتر از کوچه ها
آی نسیم سحری ، صبرکن ما را باخود ببر از کوچه هافردا مهمان شقایق شوم
بگذرم امشب اگر از کوچه هافرجامم، دامنه ی دشت هاست
خواهم رفت آخر از کوچه هاآی نسیم سحری ، صبرکن ما را باخود ببر از کوچه ها
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
دمَت گرم
هِمَــــتی کُــن با ایـن زردِ شُمــــالی . . .
از آمدنم نبود گردون را سود،
وز رفتن من جلال و جاهش نفزود،
وز هیچ کسی نیز دو گوشم نشنود،
کاین آمدن و رفتنم از بهر چه بود!
- جناب خیام
(غروب اولین روز بیست و سه سالگی )
هیچکی مثل موسیقی آدم رو درک نمیکنه..هیچکی
واست بی تابم و بی خوابم و میدونی دلتنگم
واست میمیرم و درگیرم و با دنیا در جنگم
منو تنها نزار از روزگار با این که دلخستم
واست دیوونم و میمونم و تا آخرش هستم
داره میباره بارون و تو نیستی
شده این خونه زندون و تو نیستی
چقدر حس بدیه حس تنهایی
دارم میشکنم آسون و تو نیستی
دارم میشکنم آسون و تو نیستی
دارم از بین میرم...
دارم از بین میرم توی این دلتنگی
داره دل میگیره بی تو از بیرنگی
دارم از بین میرم توی این خاموشی
کاش میشد میبردی منو با آغوشی
نمیشه با نبودت ساده سر کرد
نمیشه سالم از این غم گذر کرد
داره میباره بارون و تو نیستی
شده این خونه زندون و تو نیستی
چقدر حس بدیه حس تنهایی
دارم میشکنم آسون و تو نیستی
داره میباره بارون و تو نیستی
شده این خونه زندون و تو نیستی
چقدر حس بدیه حس تنهایی
دارم میشکنم آسون و تو نیستی
دارم میشکنم آسون و تو نیستی...
میگم تو هم یکم دست به قلم بشی میتونی یه سفر نامه بنویسیااا
مثل سفر نامه ابن بطوطه که میگه ، در میان راه روزی از قزوین گذشتیم ... بگذریم ، خدا لعنتشان کند.
هیچکی مثل موسیقی آدم رو درک نمیکنه..هیچکی
عاغا فردا پس فردا با خودتون ده هزارتومن برديد بيرون كه يه ظرف ماست بگيريد، يه دفه ديد ماست شده 20 هزارتومن اصن خودتون و ناراحت نكنيد چون جلوي فروشنده عابروتون مي ره، سريع بگيد : ببخشيد پس اگه مي شه يه ظرف ماست بهم بديد چون ما خونمون ماست داريم ، فقط ظرفشو نداريم ، همينطوري ماستا وسطه زمين و هوا معلق مونده مي ترسيم بريزه!!
هیچکی مثل موسیقی آدم رو درک نمیکنه..هیچکی
غمگین مثل کوسه ای که به خاطر نداشتن ریش تو گزینش اداره رد شد
هیچکی مثل موسیقی آدم رو درک نمیکنه..هیچکی
هرموقع قرار باشه یه خبر خوب بشنوی یه خبر بد اون گوشه ها وایستاده داره میگه تورو خدا اول منو بگو
هیچکی مثل موسیقی آدم رو درک نمیکنه..هیچکی
شادی یعنی داشتن کسی که با اشتیاق پماد ویسک رو بماله به اونجایی که دستت نمیرسه
هیچکی مثل موسیقی آدم رو درک نمیکنه..هیچکی
در حال حاضر 27 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 27 مهمان ها)
مجوز های ارسال و ویرایش
پاسخ با نقل قول