صفحه 2114 از 3602 نخستنخست ... 111416142014206421042112211321142115211621242164221426143114 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از 21,131 به 21,140 از 36012

موضوع: ☺ تاپیک شادی ☺ : جملات کوتاه + ترول + پیامک و سرگرمی + آپدیت

  1. #21131
    نیمه فعال
    تاریخ عضویت
    Aug 2014
    نوشته ها
    1,536
    تشکر
    19
    تشکر شده : 7,932
    در وال استریت ژورنال در قسمت مقاله ی روز نقل شده است که : روزی مریدی به ختم کلام قرمساق و دیوث در مکتب درس از شیخ (البول في الروح ) پرسید: یا شیخ ای (چارلز رابرت داروین ) ای (سر جاگادیش چاندرا بوز ) شما که در مکتب خانه های بلاد کفار نیز به تدریس علم همی مشغول هستندی برای ما احمقان توضیح دهندی که تفاوت ما مریدان با مریدان فرنگیتان در چه بودندی
    .
    .
    .

    شیخ که ریاست انستیتو تکنولوژی ماساچوست (MIT) و مدرس دانشگاه میشیگان، و سرایدار امپریال کالج لندن، بودندی دستی بر بیضتین خویش کشیدندی و همان دست را بر سر و روی مرید مالیدندی و فرمودندی الاغم تو را بگای دهد. ای ابله ....
    در تفاوت بین شما مریدان و مریدان فرنگی من همین بس که آنجا

    .
    .
    .
    ﺣﺘﯽ بیسواداشونم ﺧﺎﺭﺟﯽ ﺣﺮﻑ میزدندی

    گویند دیگر مریدان با شنیدن این پاسخ از مرادشان خشتکها از پهنا تار و پود جردادندی ، دیکشنری معروف لانگمن بر ماتحت خویش فروبردندی، و برای تحصیل در کلاس New Interchange شیخ خویش ثبت نام نمودندی


  2. 4 کاربر مقابل از lolitasorosh عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند .


  3. #21132
    نیمه فعال
    تاریخ عضویت
    Aug 2014
    نوشته ها
    1,536
    تشکر
    19
    تشکر شده : 7,932
    اندر مکتب درس صرف و نحو و عروض و قافیه شیوخ نابکار و شاگردان دغلکارشان:

    گفت معلم سر درس کلاس
    صرف کنید ماحصل اختلاس
    داد جوابش پسری کله تاس

    اختلس یختلس اختلاس

    بعد که محمود به مسند نشست
    داد رحیمی دو سه پست و سمت
    متصفش کرد به صدها صفت
    کرد به او پشت چو شد آس و پاس

    اختلس یختلس اختلاس

    از دل وجان عاشق احمدنژاد
    گفت چو تو مادر گیتی نزاد
    هر که شود منکر تو مرده باد
    کور شود آنکه بود ناسپاس

    اختلس یختلس اختلاس

    آنکه بگفتیش پیامبر ، چه شد؟
    بر همگان سرور و مهتر چه شد؟
    آنکه تو را بود چو اختر چه شد؟
    کرد ولت تا که شدی بی کلاس

    اختلس یختلس اختلاس

    یاور و یار تو کجا شد بگو
    مونس غار تو کجا شد بگو
    مرغ هزار تو کجا شد بگو
    هرچه نمودی تو به او التماس

    اختلس......"

    دوست به آسودگی از دست داد
    آنکه به پایش سر و جان را بداد
    آبروی خویش به پایش فشاند
    گشت برایش چو کسی ناشناس

    اختلس ......"

    دوستی روز خوشی، دوست نیست
    گردوی پوک است، بجز پوست نیست
    دشمن جان است دگر دوست نیست
    چیست خدایا مگر این اسکناس

    اختلس....."

    باز مکن راز حریفان شهر
    الحذر از حیله ی مکار دهر
    کام تو را پرکند از سم و زهر
    یافته هرجا خبرش انعکاس

    اختلس........


  4. 4 کاربر مقابل از lolitasorosh عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند .


  5. #21133
    نیمه فعال
    تاریخ عضویت
    Aug 2014
    نوشته ها
    1,536
    تشکر
    19
    تشکر شده : 7,932
    مردی از دیوانه ای پرسید
    اسم اعظم خدا را می دانی؟
    دیوانه گفت :
    نام اعظم خدا نان است اما این را جایی نمی توان گفت!
    مرد گفت:
    نادان شرم کن،چگونه نام اعظم خدا نان است ؟
    دیوانه گفت :
    در قحطی نیشابور چهل شبانه روز می گشتم، نه هیچ جایی صدای اذان شنیدم و نه درب هیچ مسجدی را باز دیدم ، از آنجا بود که دانستم نام اعظم خدا و بنیاد دین و مایه اتحاد مردم نان است!...

    (مصيبت نامه ي عطار / عطار نيشابوري)


  6. 7 کاربر مقابل از lolitasorosh عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند .


  7. #21134
    نیمه فعال
    تاریخ عضویت
    Aug 2014
    نوشته ها
    1,536
    تشکر
    19
    تشکر شده : 7,932
    ﻗﻠﻤﯽ ﺍﺯ ﻗﻠﻤﺪﺍﻥ ﻗﺎﺿﯽ ﺍﻓﺘﺎﺩ
    ﺷﺨﺼﯽ ﮐﻪ ﺁﻧﺠﺎ ﺣﻀﻮﺭ ﺩﺍﺷﺖ ﮔﻔﺖ :
    ﺟﻨﺎﺏ ﻗﺎﺿﯽ ﮐﻠﻨﮓ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺮﺩﺍﺭﯾﺪ
    ﻗﺎﺿﯽ ﺧﺸﻤﮕﯿﻦ ﭘﺎﺳﺦ ﺩﺍﺩ :
    ﻣﺮﺩﮎ ﺍﯾﻦ ﻗﻠﻢ ﺍﺳﺖ ﻧﻪ ﮐﻠﻨﮓ
    ﺗﻮ ﻫﻨﻮﺯ ﮐﻠﻨﮓ ﻭ ﻗﻠﻢ ﺭﺍ
    ﺍﺯ ﻫﻢ ﺑﺎﺯ ﻧﺸﻨﺎﺳﯽ ؟!
    ﻣﺮﺩ ﮔﻔﺖ :
    ﻫﺮ ﭼﻪ ﻫﺴﺖ ﺑﺎﺷﺪ ، ﺗﻮ ﺧﺎﻧﻪ ی ﻣﺮﺍ
    ﺑﺎ ﺁﻥ ﻭﯾﺮﺍﻥ ﮐﺮﺩﯼ ...

    " ﻋﺒﯿﺪ ﺯﺍﮐﺎﻧﯽ "


  8. 7 کاربر مقابل از lolitasorosh عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند .


  9. #21135
    نیمه فعال
    تاریخ عضویت
    Aug 2014
    نوشته ها
    1,536
    تشکر
    19
    تشکر شده : 7,932
    از بیل گیتس فرنگی نقل است که:

    روزی شیخ به مریدان درس خارج علم (جبرانی -تقویتی) اصول و مبانی مکتب و اینترنت میدادندی

    شیخ دانا (علمهو لایزال) بر روی لپ تاب Apple MacBook Pro 13 MGX82 خویشتن توضیح ها میداد از باب اینترنت بسی انسان ساز و علم افزون و مریدان چون کورانی که تازه بینایی خویش بدست آورده بودندی نظاره گر حرکات و گهر فشانی های شیخ دانای خویش بودندی.

    ناگه مریدی به غایت کریه الاصوات و بد سیما که همانند کلید shift کیبورد بودندی از بین مریدان نعره بر آوردندی که یا شیخنا ای (ساتیا نادلا ) ای (جورج دبلیو. تامسون) ای( Alt+F4)

    چرا روي آدرس اينترنت به جاي يک دبليو، سه تا دبليو مي گذارندی؟

    شیخ که از این پاسخ شاگرد به تنگ امده بودندی و جسمی سخت را در پاچه ی خویش احساس میکردندی و میدانستندی که گر پاسخ ندهندی اعتبار خویشتن را به فاک دادندی. لختی محاسن خویش صاف کردندی دستی بر خشتک کشیدندی .لپ تاپ خویشتن را power off کردندی و آنرا از پهنا بر فرق مریدک کوباندندی و فرمودندی:

    به این دلیل در آدرس اينترنت به جاي يک دبليو؛سه تا دبليو گذاشتندی 【چون کار از محکم کاري عيب نمي کندی!】
    دیگر مریدان با شنیدن این پاسخ از مراد خویش و علم کامپیوتری شیخشان موس ها بر مقعد خود فرو بردندی، درایو Cفرمت نمودندی، بصورت سینوسی خشتک بر سرها کشیدندی و دو به سه دوان دوان سر بر کوه های ردموند واشینگتون نهادندی

    برگرفته از وبگاه رسمی مایکرو سافت /لینک شیخ و internet explorer /صفحه دوم


  10. 4 کاربر مقابل از lolitasorosh عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند .


  11. #21136
    نیمه فعال
    تاریخ عضویت
    Aug 2014
    نوشته ها
    1,536
    تشکر
    19
    تشکر شده : 7,932
    مریدی ﺍز ممالک فرنگ شیخ را ﭘﺮﺳﯿﺪ: ﭼﺮﺍ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩﻥ ﺯﻥ ﺑﺎ ﻣﺮﺩ ﻧﺎﻣﺤﺮﻡ ﺣﺮﺍﻡ ﺍﺳﺖ؟در مملکت شما

    شیخ ﮔﻔﺖ: ﺁﯾﺎ ﺗﻮ ﻣﯿﺘﻮﺍﻧﯽ ﺑﺎ ﻣﻠﮑﻪ الیزابت ﺩﺳﺖﺑﺪﻫﯽ ؟

    ﻣﺮیدﮔﻔﺖ : ﺍﻟﺒﺘﻪ ﮐﻪ ﻧﻪ، ﻓﻘﻂ ﭼﻨﺪ ﻧﻔﺮ ﻣﺤﺪﻭﺩ هستند ﮐه میتوانندﺑﺎ ﻣﻠﮑﻪ ﺩﺳﺖ ﺩﻫﻨﺪ .

    شیخ ﮔﻔﺖ: ﺯﻥ ﻫﺎﯼ ﻣﺎ ﻣﻠﮑﻪ ﻫﺎ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻭ ﻣﻠﮑﻪ ﻫﺎ ﺑﺎ ﻣﺮﺩﺍﻥ ﺑﯿﮕﺎﻧﻪ ﺩﺳﺖ ﻧﻤﯿﺪﻫﻨﺪ .



    ﻣﺮیدﺳﻮﺍﻝ ﮐﺮﺩ : ﭼﺮﺍ ﺯﻥ ﻫﺎﻣﻮ ﻫﺎ ﻭ ﺑﺪﻥ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻣﯿﭙﻮﺷﺎﻧﻨﺪ،ﯾﺎ ﺣﺠﺎﺏ ﺭﺍ ﺭﻋﺎﯾﺖ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ؟

    ﻫﻤﺎﻥ شیخ ﺗﺒﺴﻤﯽ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺩﻭ ﻋﺪﺩ ﺷﮑﻼﺕ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺖ،ﯾﮑﯽ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺩﻭﻣﯽ ﺭﺍ ﻫﻤﺎﻥ ﻃﻮﺭ ﺑﺴﺘﻪ ﺑﺎﻗﯽ ﮔﺬﺍﺷﺖ. ﺑﻌﺪ ﻫﺮﺩﻭﯼ ﺁﻧﺮﺍ ﺑﻪ ﺯﻣﯿﻦ ﺧﺎﮎ ﺁﻟﻮﺩ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ ﻭ ﺑﻪ ﻣﺮید ﺍﻧﮕﻠﯿﺴﯽ ﮔﻔﺖ: ﺍﮔﺮ ﻣﻦ ﺑﮕﻮﯾﻢ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺑﺮﺩﺍﺭ ﮐﺪﺍﻡ ﯾﮏ ﺭﺍ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﻣﯿﮑﻨﯽ؟

    ﻣﺮید ﺍﻧﮕﻠﯿﺴﯽ ﮔﻔﺖ: ﻫﻤﺎﻥ ﺷﮑﻼﺕ ﺭﺍ ﮐﻪ ﭘﻮﺷﺶ ﺩﺍﺭﺩ .

    ﻋﺎﻟﻢ ﮔﻔﺖ:ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺩﻟﯿﻞ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺯﻥ ﻫﺎﯼ ﻣﺎ ﺣﺠﺎﺏ ﺭﺍ ﺭﻋﺎﯾﺖ ﻣﯿﮑﻨﻨد .

    مریدانگلیسی گفت:چرا زن های شما نمیتوانند در ورزشگاه ها حاضر شوند؟

    شیخ گفت: دیگه گوه نخور


  12. 7 کاربر مقابل از lolitasorosh عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند .


  13. #21137
    نیمه فعال
    تاریخ عضویت
    Aug 2014
    نوشته ها
    1,536
    تشکر
    19
    تشکر شده : 7,932
    آورده اند روزی شیخ مریدان را جملگی گرد آوردی و وقتی خوب گرد آمدند، آنها را به هم فشار دادی تا کله ی آنها به هم خوردی! یکی از مریدان در حالی که سر خود را می مالاندی در آمد که" یا شیخ! حکمت این در چه بود؟" شیخ گفت:" حکمت آن در باد فتخ مگس بود! در شناساندن کله ی پوک تو بود! حکمتی نداشت ابله! خواستم دور هم باشیم!" مریدان چون این را شنیدند جامه دریدندی و نعره زنان دویدنی. دور که شدند، مریدی فریاد بر آورد: یا شیخ حکمت باد فتخ مگس در چه بودی؟؟شیخ پاره آجری را برداشتی؛ و به سمت مرید که داشت دور می شد، نشانه رفتی و چون نشانه گیری شیخ خوب نبودی، پاره آجر به خطا شیشه ی همسایه بغلی را شکستی. شیخ مشغول ترسیدن بودی که پیرزنی سر از پنجره در آورد که" یا شیخ! حکمت این در چه بود؟ یک سنگ ریزه هم می انداختی می فهمیدم! بیا بالا کسی نیست!شیخ چون این را بشنید جامه دریدی و نعره زنان دویدندی به طوری که رکورد دو صد متر اوسین بولت را پنج ثانیه بهبود بخشیدی....


  14. 5 کاربر مقابل از lolitasorosh عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند .


  15. #21138
    نیمه فعال
    تاریخ عضویت
    Aug 2014
    نوشته ها
    1,536
    تشکر
    19
    تشکر شده : 7,932
    چند روزی شیخ کلاس درسی برای کنیزکان تینیجر خانقاه برگزار میکرد. از آنجا که شیخ بسیار به بهداشت اهمیت میدادند همیشه زیپ شلوارشان را باز میگذاشتند تا جریان هوا اتفاق بیافتد و همیشه آنجایشان خنک باشد، البته همیشه شیخ مراقب بود که کنیزان چیزی نبینند. باری در کلاس درس یکی از کنیزان شورت شیخ را دید و در جلسه بعد روی تخته وایت برد نوشت شیخ شورت آبی.
    شیخ وارد کلاس شد و دید که همه به او خیره شده اند و روی تخته وایت برد را خواند و با حالتی که مخصوص خوده شیخ هست روی به کنیزان کرد و گفت:
    باز مادر کدوم یکیتون دهن لقی کرده.


  16. 6 کاربر مقابل از lolitasorosh عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند .


  17. #21139
    نیمه فعال
    تاریخ عضویت
    Aug 2014
    نوشته ها
    1,536
    تشکر
    19
    تشکر شده : 7,932
    چند روزی شیخ کلاس درسی برای کنیزکان تینیجر خانقاه برگزار میکرد. از آنجا که شیخ بسیار به بهداشت اهمیت میدادند همیشه زیپ شلوارشان را باز میگذاشتند تا جریان هوا اتفاق بیافتد و همیشه آنجایشان خنک باشد، البته همیشه شیخ مراقب بود که کنیزان چیزی نبینند. باری در کلاس درس یکی از کنیزان شورت شیخ را دید و در جلسه بعد روی تخته وایت برد نوشت شیخ شورت آبی.
    شیخ وارد کلاس شد و دید که همه به او خیره شده اند و روی تخته وایت برد را خواند و با حالتی که مخصوص خوده شیخ هست روی به کنیزان کرد و گفت:
    باز مادر کدوم یکیتون دهن لقی کرده.


  18. 4 کاربر مقابل از lolitasorosh عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند .


  19. #21140
    نیمه فعال
    تاریخ عضویت
    Aug 2014
    نوشته ها
    1,536
    تشکر
    19
    تشکر شده : 7,932
    روزی شیخ ﺍﺯ ﺗﺎﻳﻠﻨﺪ ﺑﺮﮔﺸت !
    .
    .
    ..
    .
    همسرش ﺨﻮﺍﺳت ﻟﺒﺎﺳهای شیخ را ﺑﺸوید , اما درکمال تعجب ﭼﻨﺪﺗﺎ ﮐﺎﻧﺪﻭﻡ درون جیب لباس شیخ ﭘﻴﺪﺍ ﮐﺮﺩ !
    با ناراحتی به شیخ گفت : ﻣﺮﺗﻴﮑﻪ ﺧﺎﺋﻦ ﺍﻳﻨﺎ ﭼﻴﻪ؟
    شیخ ﺑﺪﻭﻥ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻫُﻞ ﺑﺸﻪ در کمال خونسردی گفت عزیزم ﺍﻭﻧﺠﺎ ﮐﻪ ﻣﻴﺮﻯ ﺑﻘﺎﻟﻰ ﺧﺮﻳﺪ ﻣﻴﮑﻨﻰ ﻣﺜﻞ ﺍﻳﻨﺠﺎ ﭘﻮﻝ ﺧﺮﺩ ﻧﺪﺍﺭﻥ ﺑﺪﻥ، ﺟﺎﺵ ﺑﻬﺖ ﮐﺎﻧﺪﻭﻡ ﻣﻴﺪﻥ !
    فرزندان شیخ که شاهد ماجرا بودند از بلاهت طبع و حاضر جوابی پدراشان خر کیف شدند و دسته جمعی رفتن مایو شنا خریدن رفتن استخر واترپلو بازی کنند.
    (( پ .ن. فرزندان شیخ کارشون درست بود همشون ورزشکار بودن ))


  20. 4 کاربر مقابل از lolitasorosh عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند .


صفحه 2114 از 3602 نخستنخست ... 111416142014206421042112211321142115211621242164221426143114 ... آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 74 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 74 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •