پادشاهي تخته سنگي را در وسط جاده قرار داد و براي اينكه عكسل العمل مردم را ببيند خودش را در جائي مخفي كرد.
بعضي از بازرگانان و نديمان ثروتمند پادشاه بي تفاوت از كنار تخت سنگ مي گذشتند .
بسياري هم غرولند ميكردند كه اين چه شهري است كه نظم ندارد، حاكم اين شهر عجب مرد بي عرضه ايست و ...
با وجود اين هيچكس تخته سنگ را از وسط بر نميداشت.
نزديك غروب ، يك روستائي كه پشتش بار ميوه و سبزيجات بود نزديك سنگ شد ، بارهايش را زمين گذاشت و با هر زحمتي بود تخته سنگ را از وسط جاده برداشت و آن را كناري قرار داد.
ناگهان كيسه اي را ديد كه زير تخته سنگ قرار داده شده بود ، كيسه را باز كرد و داخل آن سكه هاي طلا و يك يادداشت پيدا كرد .
پادشاه در آن يادداشت نوشته بود : هر سد و مانعي ميتواند يك شانس براي تغيير زندگي انسان باشد !!
زندگي عمل كردن است .
اين شكر نيست كه چاي را شيرين ميكند بلكه حركت قاشق چايخوريست كه باعث شيرين شدن چاي ميشود ...
اگه شانس ماست تا سنگ رو جابجا ميكنيم و سكه ها رو ميبينيم قبل اينكه بذاريم تو كيفمون يكي ميپره وسط دوربين مخفي رو نشون ميده
سرگرمیِ آقایان در حمام
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
هِمَــــتی کُــن با ایـن زردِ شُمــــالی . . .
در حال حاضر 83 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 83 مهمان ها)