روزی مریدان مشغول به ملعبه ی اسم فامیل بودندی از اینرو پاپیروس ها فراهم اورده بودندی و قلم ها تراشیده بودندی و با شنیدن حرف مورد نظر نعرها میزدندی و شتابان جدول ها را پر میکردندی
شیخ دانا (المابین دو لنگ و ما یتعلق و به فی حلق مریدنا) نیز نظاره گر این تفریح مریدان بودندی
مریدی بگفتا یا شیخنا ای فرهنگ لغات ای مبدل زبان عربی به تایلندی ... حرفی بگویید تا ما با ان حرف اسم و فامیل ملعبه بنماییم.
شیخ بی درنگ فرمود با حرف 《ی》
مریدان بر سرو بار هم کوفتندی و چونان سرعت (لامبورگینی مورسیه لاگو) مشغول به نگاشتن شدندی لکن به اسم میوه رسیدندی.
اینجای بودندی که سرعت نگاشتن مریدان به مثال سرعت اینترنت ایران شدندی بگونه ای که هیچ مریدی را یارای پیدا کردن نام میوه با حرف 《ی》 نبودندی
مریدی که خود ثمثالی بمثابه (ط) دسته دار داشتندی از بین جمع صدا در دادی که:
یا شیخ ای دانای ازلی و ابدی خود بفریادمان رس که مارا عقل به اندازه پشکلی باشد.
شیخ خردمند که خود را در ازمونی سخت میدید و معلوم مینمود که به گوه خوردن افتاده بودندی اندکی گریست و بیضتین را مالشی بداد تاملی کرد بفرمود:
میوه با حرف 《ی》یک کیلو خیار
مریدان که از این همه دانش و علم شیخ خویش بوجد امده بودندی پاپیروس ها بر مقعد بغل دستی خویش فرو کردندی خشتکها از گردن بیرون کردندی بر سر و سینه کوفتندی و عرعر کنان سر بر چاه فاضلاب مکتب گذاردندی.