☺ تاپیک شادی ☺ : جملات کوتاه + ترول + پیامک و سرگرمی + آپدیت

[lolitasorosh]

روزی شیخ در گوشه حجره برای مریدان خاصش سخن میگفت و سوالی از مریدان پرسید:
ﻣآیا میﺩاﻧﺴﺘﯿﺪ ﭼﺮﺍ ﻫﯿﭻ ﺧﺎﻧﻮﻡ ﺩﮐﺘﺮﯼ ﺗﻮ ﮐﺎﺭ ﺧﺘﻨﻪ ﻧﯿﺴﺖ !!!!... ؟
.
.مریدان که طبق معمول همچون خر در گل گیرکرده بودند یکصدا فریاد زدنند ننننننع
.
.
شیخ در حالی که اشک در چشمانش جمع شده بود فرمود:ﭼﻮﻥ ﻫﯿﭻ ﺑﻠﺒﻞ ﻋﺎﺷﻘﯽ، ﺷﺎﺧﻪ ﺍﯼ ﺭﻭ که ﺭﻭﺵ ﻣﯽ ﺷﯿﻨﻪ ﻗﻄﻊ ﻧﻤﯽﮐﻨﻪ 

[lolitasorosh]

شیخ را مریدی خبر اورد که داروغه با قشونی از شحنه ، داغ و درفش و دگنک به دست قصد جمع اوری دیش های ماهواره را دارند. پس شیخ سریعا به بام گسیل نمود و با اسپری رنگ روی دیش خود نوشت :قبله نما...

[pirana]

بخاطر رطوبت بالاتون یه پنالتی هم خراب کردیم ؛ البته من به شخصه فک میکنم بهتون آوانس دادیم

قوی سپید خزری
ملوان بندر انزلی

من که اصلا اهل فوتبال نیستم... رد شدم دیدم نوشته اس.اهواز 0 ملوان 2 یاد تو افتادم پرسیدم اععع بازی کجاس گفتن اهوازِ

دیگه خودتون میدونین دیگه ؛ هر کی بیشتر پیشنهاد داد من همونجام ؛ لامصب جواب نمیده ، فک کنم داره به پیشنهادم فکر میکنه
نیاد نگه اول باید درسام تموم شه

ما که حرفی نداریم ؛ همه ی دوستان گل هستن اما ما گلمون خیلی سر تره

شما گل سر سبدی

[lolitasorosh]

روزی در ﮐﻼﺱ شیخ که مختلط برگزار میشد(هفته ای یکبار اوونم ساعت 6 تا 8 شب جمعه) ﻳﮑﻲ ﺍﺯ مریدان ﺗﺎ شیخ ﺭﻭﺷﻮ ﻣﻴﮑﺮﺩ ﺍﻭﻥ ﻭﺭﺳﻮﺕ میزد!.
ﻳﻪ ﻧﻴﻢ ﺳﺎﻋﺘﻲ ﺍﻳﻦ ﮐﺎﺭﻭ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻣﻴﺪﺍﺩ ﻳﻬﻮ شیخ ﮔﻔﺖ: ﻣﻴﺨﻮﺍﻡ ﺑﺮﺍﺗﻮﻥ ﻳﻪ ﺧﺎﻃﺮﻩ ﺗﻌﺮﻳﻒ ﮐﻨﻢ!
ﮔﻔﺖ : چندین سال پیش ﺑﺎ ﻳﮑﻲ ﺍﺯکنیزان ﻫمین کلاس ﺩﻭﺱ ﺷﺪﻡ!ﻳﻪ ﭼﻨﺪ ﻭﻗﺖ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺑﻮﺩﻳﻢ .
ﺷﺒﻲ از شبها ﺗﺎ ﺻﺒح ﺑﺎ ﻫﻢ ﺑﻮﺩﻳﻢ و ﺍﺯ ﺍﻭﻥ ﺷﺐ ﺷﺶ ﻣﺎﻩ ﮔﺬﺷﺖ.ﻳﻪ ﺭﻭﺯ ﺯﻧﮓ ﺯﺩ ﮔﻔﺖ یاشیخ ﻣﻦ ﺍﺯﺕ ﺣﺎﻣﻠﻪ ﺍﻡ!!!ﺑﻌﺪ ﮐﻠﻲ ﺟﺮﻭ ﺑﺤﺚ،ﺑﺶ ﮔﻔﺘﻢ ﺑﺎﺷﻪ ﻣﻦ ﺑﺎﻳﺪ ﺑﭽﻤﻮ ﺑﺒﻴﻨﻢ.ﺍﻭﻧﻢ ﮔﻔﺖ ﻧﻪ،ﻧﻤﻴﺰﺍﺭﻡ ﺩﺳﺘﺖ ﺑﺶ ﺑﺮﺳﻪ!ﻓﻘﻂ ﻭﻗﺘﻲ ﺑﺰﺭﮒ ﺷﺪ،ﺑﻬﺶ ﻣﻴﮕﻢ ﺑﻴﺎﺩ ﺳﺮ ﮐﻼﺳﺎﺕ،ﺑﺮﺍﺕ ﺳﻮﺕ ﺑﺰﻧﻪ!!!
مریدان که این داستان را شنیدند از پنجره های کلاس متواری شدند 

[lolitasorosh]

گویند شیخ حسن الدین کی میکر با مریدان در خانقاه نشسته بودندی که مریدی سراسیمه وارد شدندی وبه شیخ عرض کرد که یا شیخ چه نشسته ای که مریدکی ادعای فضل کردندی چونان که اکمل شیوخ عالم در کار او متحیر ماندندی .شیخ گفت نام او چیست؟مرید گفت وی خود را شیخ محمود الدین پشمکی نژاد نامیده.شیخ برآشفت و گفت او را وا گذارید که هماناشیطان رجیم تمامی هفته در بلاد کفر همی درس دادندی و ویکند دی نزد این مرید درس خواندندی.مریدان جملگی بعد از شنیدن این جملات خشتکهابه سر کشیدندوبه صحرا ی نوادا رفتندی وبا سرخپوستان آنجا به شیوه ی داگ استایل جماع نمودندی.

[lolitasorosh]

ﮔﻮﯾﻨﺪ ﮐﻪ ﻣﺮﯾﺪﺍﻥ ﺩﺭ ﺧﻠﻮﺕ ﺧﻮﯾﺶ ﺩﯾﺴﮑﻮ ﭘﺎﺭﺗﯽ ﺑﺮﮔﺰﺍﺭ
ﻧﻤﻮﺩﻩ ﻭ ‏«ﺍﺑﻮ ﺗﺘﻞ‏» ﮔﯿﺘﺎﺭ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ، ﺗﺮﺍﻧﻪ ‏« ﻫﺎﯼ ﺟﯿﮕﯿﻠﯽ
ﺟﯿﮕﯿﻠﯽ ﺧﺸﺘﮑﻮ ﭘﺎ ﮐﻦ ‏» ﺭﺍ ﻣﯿﺨﻮﺍﻧﺪﻧﺪﯼ ﻭ ﻣﺮﯾﺪﺍﻥ ﻫﺮ
ﯾﮏ ﺗﮕﺮﯼ ﺯﻧﺎﻥ ﺑﻪ ﺭﻗﺺ ﺑﺎﻟﻪ ﻣﯿﭙﺮﺩﺍﺧﺘﻨﺪﯼ، ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻣﯿﺎﻥ
ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﺷﯿﺦ ﺑﺎ ﺣﺮﮐﺎﺕ ﻫﻠﯿﮑﻮﭘﺘﺮﯼ ﻭ ﺩﻭﺑﺲ ﺩﻭﺑﺲ ﮐﻨﺎﻥ
ﻧﺰﺩ ﺍﺑﻮ ﺗﺘﻞ ﺑﺮﻓﺖ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﺍﯼ ﺩﯾﻮﺙ، ﺍﯾﻦ ﺩﯾﮕﺮ ﭼﯿﺴﺖ
ﮐﻪ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺻﺪﺍ ﺩﺭ ﻣﯽ ﺁﯾﺪ ﻭ ﺑﻪ ﮐﻤﺮ ﻣﺎ ﻫﻤﯽ ﻗِﺮ ﻣﯿﺪﻫﺪ؟
ﺍﺑﻮ ﺗﺘﻞ ﮐﻪ ﺗﯿﺮﯾﭙﯽ ﺯﺍﻗﺎﺭﺕ ﺯﺩﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪﯼ ﮔﻔﺖ : ﯾﺎ ﺷﯿﺦ،
ﺭﻭﯾﻤﺎﻥ ﺑﻪ ﺩﯾﻮﺍﺭ، ﻫﻤﺎﻧﺎ ﺍﯾﻦ ﺁﻟﺖ ﻣﻮﺳﯿﻘﯽ ﻣﯿﺒﺎﺷﺪﯼ !!!...
ﻧﻘﻞ ﺍﺳﺖ ﺷﯿﺦ ﭘﺎﻧﺰﺩﻩ ﺩﻗﯿﻘﻪ ﺑﻪ ﺧﺸﺘﮏ ﻭ ﻣﻌﺎﻣﻠﻪ ﺍﺵ
ﺧﯿﺮﻩ ﮔﺸﺖ ﻭ ﺳﭙﺲ ﻃﺒﻖ ﺁﺧﺮﯾﻦ ﻓﻨﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺍﯾﺎﻡ ﺷﺒﺎﺏ
ﺍﺯ ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺧﻮﺩ ﺁﻣﻮﺧﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﺑﺎ ﺷﻤﺸﯿﺮ ﺑﺮ ﺩﺳﺖ ﺁﻥ ﻣﻠﻌﻮﻥ
ﮐﻮﺑﯿﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﺎﺯﯼ ﺑﺎ ﺁﻟﺖ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﭼﮑﺎﺭ ﭘﻔﯿﻮﺯ؟
ﻣﮕﺮ ﺧﻮﺩﺕ ﻧﺪﺍﺭﯼ؟
ﻧﻘﻞ ﺍﺳﺖ ﺍﺑﻮ ﺗﺘﻞ ﺑﺎ ﺁﻥ ﮐﻔﺸﻬﺎﯼ ﮔﻨﺪﻩ ﺍﺵ ﺑﻪ ﻫﻤﺮﺍﻩ
ﻣﺮﯾﺪﺍﻥ ﺑﻪ ﺑﯿﺎﺑﺎﻥ ﺭﻓﺘﻪ ﻭ ﺗﺮﺍﻧﻪ ‏« ﯾﺎ ﺷﯿﺦ ﮐﯽ ﺍﺯ ﭘﺸﺖ
ﺧﺸﺘﮑﺘﻮ ﻣﯿﺒﻨﺪﻩ ‏» ﺭﺍ ﺧﻮﺍﻧﺪﻩ ﻭ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺯﺧﻤﯽ ﺧﻮﺩ
ﻋﮑﺴﻬﺎ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﻭ ﺑﺮ ﻓﯿﺲ ﺍﻟﺒﻮﮎ ﻧﻬﺎﺩﻩ ...
ﺯﺍﻥ ﭘﺲ، ﺷﯿﺦ ﻧﻤﺎﯾﺶ ﺁﻟﺖ ﻣﻮﺳﯿﻘﯽ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺭﺳﺎﻧﻪ ﻫﺎﯼ
ﺧﺸﺘﮑﺴﺘﺎﻥ ﻣﻤﻨﻮﻉ ﻧﻤﻮﺩﻧﺪﯼ ﺗﺎ ﻣﺮﺩﻡ ﭼﯿﺰﻫﺎﯼ ﺧﺎﮎ ﺑﺮ
ﺳﺮﯼ ﻧﺒﯿﻨﻨﺪ

[lolitasorosh]

شیخ(( قاپقارا قانقولی )) بر منبر:
ﺯﻥ ﻫﻤﺎﻧﻨﺪ نعلین ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﻫﺮﮔﺎﻩ ﻣﺮﺩ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﺩﻟﺨﻮﺍﻫﺶ ﺭﺍ ﯾﺎﻓﺖ، ﻣﻰ ﺗﻮﺍﻧﺪ ﺁﻥ ﺭﺍ ﻋﻮﺽ ﻛﻨﺪ.
مریدان حاضر در مجلس قار قار کنان خشتک خویش دریده برای ضایع کردن، به مرد فیلسوفی ﻛﻪ ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻧﺸﺎﻥ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﻧﮕﺮﯾﺴﺘﻨﺪ ﻭ ﻧﻈﺮﺵ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ
ﺍﯾﻦ ﺳﺨﻦ ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ .
فیلسوفﮔﻔﺖ :
ﺣﺮﻑ شیخﻛﺎﻣﻼ ﺩﺭﺳﺖ ﺍﺳﺖ؛ ﺑﺮﺍﻯ شیخی ﻛﻪ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺣﺪ ﭘﺎ ﺑﺪﺍﻧﺪ، ﺯﻥ ﭼﻮﻥ ﻛﻔﺶ ﺍﺳﺖ !
ﺍﻣﺎ ﺑﺮﺍﻯ ﻣﺮﺩﻯ ﻛﻪ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﻣﻰ ﭘﻨﺪﺍﺭﺩ، ﺯﻥ ﭼﻮﻥ ﺗﺎﺝ ﺍﺳﺖ !
ﭘﺲ ﻛﻼﻡ ﮔﻮﯾﻨﺪﻩ ﺭﺍ ﺳﺮﺯﻧﺶ ﻧﻜﻨﯿﺪ، ﻓﻘﻂ ﺑﺪﺍﻧﯿﺪ ﻛﻪ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﻣﻰ ﻧﮕﺮﺩ!

[lolitasorosh]

, شیخی ﺑﺎﻻﻱ ﻣﻨﺒﺮ ﺩﺍﺩﻣﻴﺰﺩ :ﻣﺎ ﺍﺭﻭﭘﺎ ﺭﻭ میگیریم،اسراییل راهم میگیریم ،آمریکا را هم میگیریم به یاری خدا.
یهو ﺍﺯﺗﻮﻱ ﺟﻤﻊ مریدی ﺩﺍﺩ ﻣﻴﺰﻧﻪ:شیخا؟ ﺍگر روی ﺩﻳﺶ یه قیچی اضافه کنی،ﻋﺮﺏ ﺳﺖ ﻫﻢ میﺗﻮﻧﻲ ﺑﮕﻴﺮی
تا بدین گفت،مریدان و شیخ جملگی خشتک دریدند و به بیابان عربستان فرار نمودند

[lolitasorosh]

روزی شیخ ابوالمشنگ اسکول آبادی بهمراه مریدانش برای گردش علمی و مالی به پالایشگاه نفت رفتندی.شیخ از مهندس پتروشیمی پرسید چرا اصراف کرده اید واین همه لوله پیچ در پیچ بکار برده اید!؟.مهندس پاسخ دادی برای تقطیر جزء به جزء ، مواد داغ وارد میشوند و بتدریج سرد میشوندی. شیخ چون این بشنید، دستور داد تا نماز شکر بجای آورندی.بعد از نماز ،مریدکی پرسید یا شیخ علت نماز شکر چی بودندی؟ شیخ پاسخ بدادی که اگر خداوند روده های ما را پیچ پیچ نمی ساخت ، چای داغ میخوردیم ماتحت مان میسوخت. مریدان تا پاسخ شیخ شنیدندی جملگی خشتک بدریدندی و انگشت تعجب به ماتحت، بسوی صحرا های لم یزرع متواری شدندی.

[rebasss]

شبیه یکی از خانواده دومادِ
اگه خوب لایک بخوره خودم فیلمای بیشتری منتشر میکنم

یالا یالا ما فیلم میخوایم یالا

من که اصلا اهل فوتبال نیستم... رد شدم دیدم نوشته اس.اهواز 0 ملوان 2 یاد تو افتادم پرسیدم اععع بازی کجاس گفتن اهوازِ





شما گل سر سبدی

فدا بشم
خلاصه دمتون گرم حال دادین