دوش ديـدم کـه مـلائـک در مـيخـانه زدنـد
هی عـرق خـوردن و تـا صبـح نی اَنبـانه زدنـد
بعدِ صـرفِ عـلف و شيـشه و تـرياک هـمه
نيـمه شـب زنـگ به ليـلا و به فـرزانه زدنـد
ژالـه را در بـغلِ کـافه که لُـختش کردند
گيـسِ ليـلاي مـرا تا به کـمر شـانه زدنـد
دامـن از سـاقِ همه سيـم تـنان سُـر خورد و ...
بـوسه ایی هـم به پَر و پـاچـۀ ريـحانه زدنـد
نـازنـین را کـه دَمَـر سـفت بـه تَـختی بسـتند
گيـره ايی هـم به نـوکِ سيـنۀ افـسانه زدنـد
دختـران در وسـطِ "بـار" کـه مـی رقصيدند
کُرسـِت و شـورت به سـوي منِ ديـوانه زدنـد
تـا کـه از فلـسفۀ "کـانـت" رسـیدم بـه "فـروید"
در همیـن حـال مـرا یـک چَـکِ جـانـانه زدنـد
کُتـکی خـوردم و از مـی کده بيـرون رفتم
دخـتران رقـص کنـان سـاغرِ شُـکرانـه زدنـد
آتـش آن نـيست کـه از شُـعلۀ او خَـندد شَمع
آتـش آن اسـت کـه در خـرمـنِ پـروانه زدنـد
همـه گي خـسته و بی حـوصله در وقـتِ وداع
گُـم شـدن در اُفـق و سـازِ غـريبانه زدند
بعـد از ايـن شـعرِ بُلنـدم هـمه شب شـاعر ها
بـا "دِریـدا" و "فوکـو" جـ....لقِ ادیـبانـه زدنـد