بسیار زیبا از مرحوم احمد شاملو:
سر بر شانه خدا بگذار تا قصه عشق را چنان زیبا بخواند
که نه از دوزخ بترسی و نه از بهشت
به رقص درآیی
قصه عشق ، انسان بودن ماست
اگر کسی احساست را نفهمید مهم نیست
سرت را بالا بگیر ولبخند بزن
فهمیدن احســاس
کار هر آدمی نیست!
این قســـمــــــت؛ سیـــستـــم آمـــوزش کــــشــــور..
ﺭﻭﺯ ﺍﻭﻝ ﮎ ﺭﻓﺘﻢ ﻣﺪﺭﺳﻪ 6 ﺳﺎﻟﻢ ﺑﻮﺩ
ﺍﻧﻘﺪ ﺫﻭﻕ ﻭ ﺷﻮﻕ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﮎ ﺻﺒﺤﻮﻧﻪ ﻧﺨﻮﺭدﻡ
ﺗﻮ ﺣﯿﺎﻁ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﺑﺎ ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ ﺑﺎﺯﯼ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﯾﻢ
ﮎ ﯾﻬﻮ ﺿﻌﻒ ﮐﺮﺩﻡ
ﺭﻓﺘﻢ ﺑﻪ ﺑﺎﺑﺎﯼ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﮎ بغل ﺁﺏ ﺧﻮﺭﯼ ﻭﺍستادﻩ ﺑﻮﺩ
ﮔﻔﺘﻢ ﮔﺸﻨﻤﻪ ﭼﯿﮑﺎﺭ ﮐﻨﻢ ???
ﺑﺎﺑﺎﯼ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﮎ ﻣﺮﺩ ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﯽ ﺑﻮﺩ دست هاي خسته و ترك دارشو ﮔﺬﺍﺷﺖ ﺯﯾﺮ
ﺧﺎﯾﻪ ﻫﺎﺵ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ 5 ﺳﺎﻧﺘﯽ ﻣﺘﺮ ﮐﺸﯿﺪ ﺑﺎﻻ
ﮔﻔﺖ : ﺑﯿﺎ ﺍﯾﻨﻮ ﺑﺨﻮﺭ |:
21ساله گشنم نشده دیگه
احسنت ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺳﯿﺴﺘﻢ آﻣﻮﺯﺵ ﮐﺸﻮر
ﺩﺧﺘﺮﻩ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺖ ﺑﺮﻩ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﻭﺍﺳﻪ ﺧﻮﺩﺵ ﮐﺴﯽ
ﺑﺸﻪ
.
.
.
.
.
.
ﺭﻓﺖ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﻭﺍﺳﻪ ﺧﻮﺩﺵ ﮐﺴﯽ ﺷﺪ
ﺗﻠﻔﻆ ﺑﻪ ﻋﻬﺪﻩ ﺧﻮﺍﻧﻨﺪﻩ ﺍﺳﺖ
ﯾﻪ ﺻﻠﻮﺍﺕ ﻋﻨﺎﯾﺖ ﺑﻔﺮﻣﺎﯾﯿﺪ ﺑﺤﺚ ﺳﻨﮕﯿﻨﯽ ﺑﻮﺩ
3 پسر بودند آنها یک عمه داشتند در محفل های مختلف عمه می دید که اگر کسی
میخواست پسران را قسم دهند به جان عمه اش قسم میدادند و می گفتند آره جون
عمتون.
عمه از اینهمه دوست داشتن پسراها نسبت به خودش خوشحال می شد.
یک روز تصمیم گرفت میزان علاقه ی برادرزاده هایش که به او دارند را ارزیابی
کند.
یکی از پسرها را به خانه دعوت کرد و در حالی که در کنار استخر قدم
میزدند از قصد وانمود کرد که پایش لیز خورده و خود را درون استخر انداخت.
پسره با عمه عمه گفتن فوراً شیرجه رفت توی آب و او را نجات داد.
فردا صبح یک ماشین پژو ٢٠٦ نو جلوی پارکینگ خانه پسر بود و روی شیشه
اش نوشته بود:
«متشکرم! از طرف عمه ات»
عمه همین کار را با پسر دوم هم کرد و این بار هم پسره با عمه عمه گفتن فوراً
شیرجه رفت توی آب و جان عمه را نجات داد.
پسردوم هم فردای آن روز یک ماشین پژو ٢٠٦ نو هدیه گرفت که روی شیشه
اش نوشته بود:
«متشکرم! از طرف عمه ات»
نوبت به پسرآخری رسید.
عمه باز هم همان صحنه را تکرار کرد و خود را به داخل استخر انداخت اما پسر
از جایش تکان نخورد او پیش خود فکر کرد و گفت:
آره جون عمه ات وقتش رسیده .. چرا من خودم را به خطر بیاندازم؟
همین طور ایستاد تا عمه اش در آب غرق شد و مرد.
فردا صبح یک ماشین bmv آخرین مدل جلوی پارکینگ خانه پسر سوم بود
که روی شیشه اش نوشته بود:
«متشکرم! ازطرف شوهر عمه ات»
حاکمانى كه نمیدانند شب مردمانشان چگونه به صبح میرسد
دیگر چه فرقى میكند که
به "شراب" نشسته باشند یا به "نیایش" ایستاده
( کوروش کبیر )
عنی اون دكترى كه منو ختنه كرده رو پيدا كنم
دهنش سرویسه
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
من ميخاستم نوكش سر بالا باشه
خاطره غمگین یک جــــــــــــقی
روزی بعد از تمام شدن جــــــــــــقم،
ﮐﻮﺩﮐﺎﻧﻢ ﺭﺍ ﺩﺭﻭﻥ ﺩﺳﺘﻤﺎﻝ ﻧﻈﺎﺭﻩ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ که
يهو....
ﮐﻮﭼﮑﺘﺮﯾﻦ ﺁﻧﻬﺎ پرسيد：
پدر،...!!!
ﻣﺎﺩﺭﻡ ﮐﯿﺴﺖ!!؟؟؟
ﻋﺮﻕ ﺷﺮﻡ ﺑﺮ پيشانيم ﻧﺸﺴﺖ، ﺑﺎ ﺻﺪﺍﯾﯽ ﻟﺮﺯﺍﻥ ﮔﻔﺘﻢ：
ﺍﻟﮑﺴﯿﺲ، پسرم ...
ﺍﻟﮑﺴﯿﺲ ...
ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺗﻠﺨﯽ ﺯﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ :
پدرمان ﺟــــــــــــﻘﯽ...!!
ﻣﺎﺩﺭﻣﺎﻥ ﺟــــــــــــﻨﺪﻩ...!!
ﺑﻪ ﺭﺍﺳﺘﯽ ﮐﻪ ﺑﻬﺸﺖ ﻣﺎ ﻓﺎﺿﻼﺏ ﺍﺳﺖ.
پست غم داره توش...تو رو خدا نخندین
فقط گوش کن.نوشته اصلی توسط lolitasorosh
چرا ؟
فرق تقلب کردن پسرا و دخترا:
۱) پسرا
(بغل دستی): ممد! اینم کتاب،صفحه ۲۴۰ جوابش نیست که لامصب!!! اون برگه آچاری که بهت دادم از گلوت پایین نره ایشاله.
مرض، هنوز ننوشتم، سریع جزوت رو ببین پیدا میکنی جوابشو. فقط سریعا بچه ها منتظرن.
(پشت سری): جواد جواب سوال ۴ رو ته کفشم نوشتم، گرفتم بالا زود بنویس داداش، اگرم خواستی درش بیار نوبتی بده بره!!!!
ممد: بیا برگه علی داره دس به دس میشه، الآن به ما میرسه.
۲) دخترا:
الههههههه ه ه ه... الـــــــــههههههه ه ه ه الهههههه ه ه ه ه ه هههه ههه...
(الهه در حال نوشتن به طرز وحشیانه ای همراه با یک لبخند ملیح !!!)
مهشییییییددددد مهیییییییییدددد تو رو خدا! مهشییییییییدددد
(مهشید: ننوشتم، بابا برگم سفیده، أه!)
مهشید دو دقیقه بعد: استاد! برگه هامون تموم شد، یه برگه دیگه میشه بهم بدین.
رونالدو بدشانس ترین بازیکن جهان!!!!
در حال حاضر 85 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 85 مهمان ها)
مجوز های ارسال و ویرایش
پاسخ با نقل قول
