[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
کلاس سوم ابتدایی بعد از خوندن درس ” برادران رایت ” ، یه روز که هیچکی خونمون نبود مغزم رو بکار انداختم رفتم رو پشت بوم و یه موتور کولر آبی به خودم بستم و دوتا کارتن پهن گرفتم دستم و از رو پشت بوم پریدم پایین ! واسه خونوادم نامه خدافظی گذاشته بودم مقصدم هم آبادان بود !
انصافا ! عین مومیاییا رفتم تو گچ
پیج مشکلات خانوادگی
سلام ب پسرای دم بخت ی خواهر دارم 26سالشه قد125 وزن 115کیلو جونم براتون بگه از کدبانوییش قرمه سبزی میزاره چربو چیلی خودشم تا ی هفته بو قرمه سبزی میده از نجابتشم بگم افتاب ندیدست سیبیل داره در حد المپیک میخوایم شوهرش بدیم میخواستم بدونم کدومتون قصد ازدواج دارین؟؟؟
1-سلام داداش جون تو همین الان ازدواج کردم وگرنه بهتر از ابجیت کیه؟؟؟؟
2-مامانت بهت نگفته خواهر تو خواهر منه ما باهم همشیره ایم
3-من لیاقتشو ندارم داداش قوربونت برم ایشالا ی شازده بیاد غلامیتون
4-منم مثل شماره 1شانس ندارم
5-من در حد خواهرت نیستم ماشالا با اون قدو هیکل زیبا اصلا ای خاک بر سر من
6-کوچیکتم ب مولا ولی دکترا جوابم کردن دیگه رفتنیم
7-شماره 6 خوب درک میکنم عین همیم...
هیچکی مثل موسیقی آدم رو درک نمیکنه..هیچکی
لئوناردو داوینچی موقع کشیدن تابلو “شام آخر” دچار مشکل بزرگی شد: می بایست “نیکی” را به شکل "عیسی” و “بدی” را به شکل “یهودا” یکی از یاران عیسی که هنگام شام تصمیم گرفت به او خیانت کند، تصویر می کرد. او کار را نیمه تمام رها کرد تا مدلهای آرمانیاش را پیدا کند.
روزی در یک مراسم همسرایی, تصویر کامل مسیح را در چهره یکی از جوانان همسرا یافت. جوان را به کارگاهش دعوت کرد و از چهره اش اتودها و طرحهایی برداشت.
سه سال گذشت. تابلو شام آخر تقریباً تمام شده بود ؛ اما داوینچی هنوز برای یهودا مدل مناسبی پیدا نکرده بود. کاردینال مسئول کلیسا کم کم به او فشار می آورد که نقاشی دیواری را زودتر تمام کند.
نقاش پس از روزها جست و جو , جوان شکسته و ژنده پوش مستی را در جوی آبی یافت. به زحمت از دستیارانش خواست او را تا کلیسا بیاورند , چون دیگر فرصتی بری طرح برداشتن از او نداشت. گدا را که درست نمی فهمید چه خبر است به کلیسا آوردند، دستیاران سرپا نگهاش داشتند و در همان وضع داوینچی از خطوط بی تقوایی، گناه و خودپرستی که به خوبی بر آن چهره نقش بسته بودند، نسخه برداری کرد.
وقتی کارش تمام شد گدا، که دیگر مستی کمی از سرش پریده بود، چشمهایش را باز کرد و نقاشی پیش رویش را دید، و با آمیزه ای از شگفتی و اندوه گفت: “من این تابلو را قبلاً دیده ام!” داوینچی شگفت زده پرسید: کی؟! گدا گفت: سه سال قبل، پیش از آنکه همه چیزم را از دست بدهم. موقعی که در یک گروه همسرایی آواز می خواندم , زندگی پر از رویایی داشتم، هنرمندی از من دعوت کرد تا مدل نقاشی چهره عیسی بشوم!
“می توان گفت: نیکی و بدی یک چهره دارند ؛ همه چیز به این بسته است که هر کدام کی سر راه انسان قرار بگیرند.”
ﺷﺎﻣﭙﻮ ﺧﺮﯾﺪﻡ ﭼﻬﻞ ﻫﺰﺍﺭ ﺗﻮﻣﻦ
ﺭﯾﺨﺘﻤﺶ ﺗﻮ ﻇﺮﻑ ﺩﺍﺭﻭﮔﺮ ﺗﺨﻢ ﻣﺮﻏﯽ
ﮐﻪ ﺑﻘﯿﻪ ﻧﻔﻬﻤﻦ ﺍﺯﺵ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﻧﮑﻨﻦ |:
ﻓﺮﺩﺍﺵ ﺍﻭﻣﺪﻡ ﺑﺮﻡ ﺣﻤﻮﻡ
ﺩﯾﺪﻡ ﻇﺮﻓﺶ ﺧﺎﻟﯿﻪ o.0
ﺩﺍﺩ ﺯﺩﻡ ﮐﯽ ﺍﯾﻨﻮ ﺯﺩﻩ ﺑﻪ ﺳﺮﺵ ??
ﺑﺎﺑﺎﻡ ﺍﻭﻣﺪ ﯾﻪ ﺩﻭﻧﻪ ﺯﺩ ﺗﻮ ﺳﺮﻡ
ﮔﻔﺖ ﺁﺧﻪ ﮔﺪﺍ ﮐﯽ ﺍﯾﻨﻮ ﻣﯿﺰﻧﻪ ﺑﻪ ﺳﺮﺵ؟؟؟
ﺑﺎﻫﺎﺵ شورتمو ﺷﺴﺘم.
ﺑﻪ عمه ﺍﻡ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺁﻣﺮﯾﮑﺎ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯽ ﮐﻨﻪ ﺑﺎ ﮐﻠﯽ ﺫﻭﻕ ﻭ ﺷﻮﻕ ﮔﻔﺘﻢ :
عمه! ﻣﻦ ﺧﯿﻠﯽ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﺑﯿﺎﻡ ﺍﻭﻥ ﺟﺎ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻨﻢ
ﺑﺮﮔﺸﺘﻪ میگه : ﺧﻮﺏ ﺍﯾﻦ ﺟﺎ ﮐﺴﯽ ﺭﻭ ﺩﺍﺭﯼ ﺑﺮﯼ ﭘﯿﺸﺶ؟
اینجاست که میفهمم فحش هایی که به عمه میدن بی دلیل نیست
در حال حاضر 103 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 103 مهمان ها)