به عمش اهانت کننوشته اصلی توسط pirana
منم دانلود کردم... نصبم میشه... ولی اجرا نمیشه
همه چی زیر سر این آپدیت هاس... داشت کارشُ میکردا الکی دو هفته یه بار آپدیت میشه واسه ما
به عمش اهانت کنمنم دانلود کردم... نصبم میشه... ولی اجرا نمیشه
همه چی زیر سر این آپدیت هاس... داشت کارشُ میکردا الکی دو هفته یه بار آپدیت میشه واسه ما
هِمَــــتی کُــن با ایـن زردِ شُمــــالی . . .
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
هِمَــــتی کُــن با ایـن زردِ شُمــــالی . . .
شب بخیر گلم
دوستان شب بر شما خوش،
چه روزه بدی داشتم.....
چه بده آدم با غصه بخوابه...(بار اولم نیست، ولی یکی دیگه از اون شب هاست)....
پوریا جونم چرا پیداش نیست
هِمَــــتی کُــن با ایـن زردِ شُمــــالی . . .
شبت شکلاتی
دوستان شب بر شما خوش،
چه روزه بدی داشتم.....
چه بده آدم با غصه بخوابه...(بار اولم نیست، ولی یکی دیگه از اون شب هاست)....
اصلا مهم نیست که چه روز بدی داشتی
عادت میکنی ، عادی میشه برات
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
شاید تا ساعاتی دیگه بیادپوریا جونم چرا پیداش نیست
bحث در کلاس بالا گرفته بود ؛
استاد نام دانشجویان را یک به یک میخواند تا کاردستی هایی که درست کرده بودند را جلوی تخته سیاه (همون تخت سبز که آخرشم نفهمیدم چرا بهش میگن سیاه) کلاس ببرند و به همکلاسی هایشان نشان دهند ؛
ولی هیچکدام ، کاردستی مطلوبی نساخته بودند که بتوانند به بقیه نشان دهند و خجالت میکشیدند ؛
استاد نیز مدام آنها را سرزنش میکرد ؛
ناگهان دختری سراسیمه درب کلاس را باز کرد و گفت :
استاد ببخشید دیر کردیم ؛
استاد نگاهی به دخترک کرد و گفت :
حالا که دیر آمدی ، لااقل تو بیا و مال خودتو نشون بده ، اینا که هیچکدوم روشون نشد ؛
دخترک با اعتماد به سقف کاذب جلوی کلاس ایستاد و ناگهان «م.مه‌های» خود را بیرون انداخت...!!!( روایت است سایز م.مه ها از سایز کله استاد بزرگ تر بوده) :)
استاد خودکارش را در *** خود فرو برد و فریاد زد : نه... نه... نه...
تا اینکه جان به جان آفرین تسلیم کرد ؛
دانشجویان نیز از شدت خنده دچار بیماریهای از قبیل : شب ادراری مزمن ، اسکیزو شله زرد ، غدد فوق کلیوی و سندروم کس مخی گشتند ؛
اما هیچگاه هیچکس نفهمید که آن م.مه ها ، کاردستی دوست پسر آن دختر بود ...
کلید اسرار - این قسمت
(قضاوت عجولانه)
پوریا جونم خودش آمار بگیره عالمه ، کسی نمیتونه آمارشو در بیاره مگه اینکه خودش آمار بدهشاید تا ساعاتی دیگه بیاد
هِمَــــتی کُــن با ایـن زردِ شُمــــالی . . .
به عمش اهانت کن
عمه ـشُ...
نمیدونم هنوز تردید دارم
که بارونیت باشم یا شالت باشم
چقدر به هم میومدیم من و تو
اگه میشد که رنگ سالت باشم
من از خدامه لااقل بزاری
که روزی چند دفعه دورت بگردم
اخه ببین چه جوری عاشقم که
تموم شهرو عاشق تو کردم
عاشقت شدم من عاشقت شدم من
عاشقت شدم من عاشقت شدم من
تقدیم با یک دنیا عشق به شیخ
شیخ ببین هنوزم همونم
به یادتم نفس
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
در حال حاضر 33 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 33 مهمان ها)
مجوز های ارسال و ویرایش
پاسخ با نقل قول
