به من که هرشب از خودم پناه میبرم به تو
شنبه ی من بدِ بد
روز عشق سرسری
گریه های بیخودی
خنده ی بی خبری
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
این نیز بگذر
بوی بهبود ز اوضاع جهان میشنوم
روزای خوب واسه منم از راه میرسه
لعنت به این خودآزار
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
مادری زیبا بود روزگارش زار بود
مادری زیبا سرشت زیر پای آن بهشت
مادری نالان ولی همتش همچو علی
مادری از جنس درد روزگارش سردِ سرد
مادری روشن چو آب آرزوهایش به خواب
مادری تشبیه به غم عمر او پر پیچ و خم
مادری در دست تحقیر تکیه کرده او به تقدیر
مادری از دست تهمت روی کرده او به غربت
مادری چون قرص ماه با امید سر به راه
مادری از جنس شیشه دشمنانش همچو تیشه
مادری صالح چو نور شاد و خرم ، پر سرور
مادران را دوست دارید
مادران میدانند مادری دشوار است ...
دلم خیلی هوای مادرم رو کرده
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
چقد عقب افتادم از تاپیک!
برم یه وقت که سرعت بهتر بود از همونجا که عقب موندم بخونم.
!?Who Cares؟!
در حال حاضر 63 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 63 مهمان ها)