معشوق من زيباست مثل عنتري كه...
در مي روم از دست او مثل خري كه...
يك مانتو خفاشي و دو كفش چــــــرمي
يك بيني و يك مشت مو! يك روسري كه...
با چشمهاي جالب انگيز خمارش
و چيزهاي بي حياي ديگري كــه...
نه خانه مان مي آيد و نه جاي ديگر
چه فايده دارد عزيزم دلبري كــــــه...
وقتي كه پولي در بساطم نيست اوّل
لـــه مي كند من را شبيه خاوري كه↓
ترمز بريده باشد امـــــــا بعدش آرام
مي گويدم پيتزا برايم مي خري كه!
هر روز مي آيد كنارم مي نشيند
اوّل سلام و بعد رقص بندري كه↓
بـا بوســـــه هاي آبــدار بعـد يعنـي
مامان خوبم خواسته انگشتري كه...!!
از دست او يك لحظه هم راحت ندارم
از دست او و مــــادر بدترتري! كــــــه...
حالا خودش بس نيست خواهرهاي نازش:
صغري و كلثوم و منيژه و پــــــري كــــــــــه↓
هر روز مي آيند دانشگاه بـــا من
دنبال پيدا كردن آن شوهري كه...
بورس مداد و ريمل و ماتيك و رُژ تا
خود را بيندازند به يك مشتري كه...
مي ترسم از روزي كه فردايي ندارد
روزي كه بنشينم درون محضري كه↓
ما را به عـقـد دائم هم دربـيارد
خوابيدن با تو درون بستري كه...
و بدتر از آن چند ماه بعد يعني
آوردن يك بچّه كاكل زري كه...
ديگر»عروسي« كار ازمابهتران است!
مرد كهن مي خواهد و گاو نري كه...
سید مهدی موسوی