صابر؟
چه بگویم نگفته هم پیداست/غم این دل مگر یکی و دو تاست...
درس و مشقی
نه
جمع و تفریق
نه
ضرب و تقسیم
نه
زنگ تفریح
بن بست یه مغز تعطیل
تو فكر ترك تحصیل آدم همین وقت هاست كه می تونه همه رو بشناسه
بشمار سه رفت اون كه همش می گفتی
جاش روی تخم چشماته رفاقت ها بوی خیانت می دن
نه نگو توی قیافت دیدم
یكی راست حسینی بهم بگه
كه معنی رفیق رو كیا فهمیدن ای كاش كه بتونم دلیل
نامردی ها رو بدونم همین
تا دو نفر رو با هم آشنا كردیم
تیم شدن كه بد منو بكوبن زمین قلبتو عشقتو حستو وقتتو هزینه كن
كه آخرم بره با یكی دیگه تنهایی بشه نصیبمون
زندگیت یه جزیره بود
قدم زدم در مسیر تو
كه با لبخند بهم بگی همه اینا وظیفه بود
یزیدتو
ویرایش توسط R A S O O L : 05-23-2015 در ساعت 09:26 PM
تو را بر در نشاند او به طراری که میآید
تو منشین منتظر بر در که آن خانه دو در دارد
پسره نه درس خونده؛
نه شغلی داره؛ نه ماشینی!
خلاصه هیچی نداره؛
ازش میپرسی ازدواج کردی؟
با اعتماد به نفس میگه هنوز دم به تله ندادم!
در حال حاضر 10 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 10 مهمان ها)