یکی از دوستام از خاطرات اونور آب تعریف میکرد که اولین بارش بود که رفت فاحشه خونه تا یه حرکتی بزنه، رفت داخل به مدیر اونجا گفت یکی از دخترای خوشگلتو بفرست
مدیره گفت شرمنده فعلا همه دخترا مشغولا تا چند ساعت، رفیقه ما هم که حشرش بالا بود گفت حالا یه کاری کن من خیلی نیاز دارم!!
مدیر هم گفت باشه یه دختر فقط باقی مونده اما وقتی میری پیشش این کاندوم سیاه باید بزاری!
رفیقه ما هم که اسم دختر اومد دیگه حالیش نبود یه کاندوم سیاه برداشت رفت تو اتاق دختره
بعد از چند ساعت اومد بیرون به مدیره گفت واقعا عالی بود هر کاریش کردم اصلا صداش در نیومد، اما جریان این کاندوم سیاه چیه؟چرا کاندوم سیاه گذاشتم؟
مدیر هم گفت بخاطر احترام به مُردست
هِمَــــتی کُــن با ایـن زردِ شُمــــالی . . .
دختر بهم گفت چرا ازدواج نمیکنی؟
گفتم خوب هنوز بزرگ نشدم جونم!
تو چرا ازدواج نکردی؟
دختره گفت منتظرم تو بزرگ شی
هِمَــــتی کُــن با ایـن زردِ شُمــــالی . . .
هِمَــــتی کُــن با ایـن زردِ شُمــــالی . . .
هِمَــــتی کُــن با ایـن زردِ شُمــــالی . . .
هِمَــــتی کُــن با ایـن زردِ شُمــــالی . . .
یارو از محل کار زنگ میزنه به خونش. ولی یه زن غریبه گوشیو برمیداره …
با تعجب میپرسه : ببخشید شما ؟؟زنه میگه : من خدمتکار خونه هستم. شما ؟؟- من صاحبخونه هستم ولی ما خدمتکار نداشتیم …
خدمتکار : بله ولی خانم خونه منو امروز استخدام کردن …
- میشه با خانم خونه صحبت کنم ؟؟
خدمتکار : نخیر .. ایشون با یه آقایی توی اتاقشون هستن …
من فکر میکردم ایشون شوهرشون باشن …
مرد : با یه آقای دیگه ؟؟؟ اوکی. خانم دوست داری پولدار شی ؟؟؟
خدمتکار : حتما . چطور ؟؟
- برو از توی کمد اتاق پایین ، توی کشو یه تفنگ هست
اونو بردار برو جفتشونو بکش. من بهت پول میدم …
خدمتکار : باشه یه لحظه …
مرد شنید که زن رفت و کارشونو تموم کرد.
بعد از اینکه صدای دو گلوله اومد زنه اومد پای تلفن. گفت : خب جسدشونو چکار کنم ؟؟
مرد : بنداز توی استخر ….
خدمتکار : استخر ؟؟؟ کدوم استخر ؟؟؟ اینجا استخری نیست …
مرد : استخری نیست ؟؟ ببخشید مگه آخر شماره اونجا 22 نیست ؟؟
خدمتکار : نه آخرش 23 هست …
مرد : جدی؟ خب ببخشید مزاحم شدم اشتباه گرفم …
هِمَــــتی کُــن با ایـن زردِ شُمــــالی . . .
در حال حاضر 167 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 167 مهمان ها)